رمانسرا. نويسنده: #Negar# » رمان سرا « منبع:/

Ukuran: px
Mulai penontonan dengan halaman:

Download "رمانسرا. نويسنده: #Negar# » رمان سرا « منبع:/"

Transkripsi

1 نام کتاب : نويسنده: #Negar#» رمان سرا «منبع:/ 1

2 كنار پنجره ي عمرت نشستي و برگ هاي زرد زندگاني ات را بيهوده ورق مي زني! بيهودگي هايت را ببلع نت هاي زندگي را بنويس كنار هم رديف كن بنواز... ز مثل زندگي ز مثل زيبا زيبايي مثل روح جسم... ه مثل هست. هميشه هست و هستند )خدا تو او (. د مثل دنيا.. د مثل ديدن ببين : زندگي زيبا هست اگر زيبا ببينيم... " تنها نيست آنكه تاريكي اتاقش و پرده ي سياه افكارش را در حصار كلمه تنهايي مي كشد خدا هم هست. هر روز با نقاب خورشيد طلوع مي كند. " به نام نقاش زندگي. يه حياط صد متري دو تا خونه ي رو به روي هم داشت كه متعلق به خانواده رادمان و فرهودي بود. خونه اي كه ارث پدري رادمان بوده و بهش تعلق گرفته بود و وقتي مي خواست شروع به ساخت و ساز كنه از اونجايي كه ساليان سال با باجناقش فرهودي همسايه بودند تصميم گرفتن شراكتي بسازند و با يه طرح خاص.يعني به جاي آپارتمان و برج دو خونه ي وياليي تو يه حياط بسازند و كنار هم زندگي كنند. حاال بعد سالها كنار هم زندگي مي كردند و بچه هاشون بزرگ شده بود. باقي فاميل هميشه نزديكي اين دو خانواده رو عجيب مي دونستند. همه اعتقاد داشتن روزي روابط اين دو خانواده بر هم ميريزه. ولي اون ها سعي مي كردند به چنين مسائلي فكر نكنند. گالبتون تنها دختر فرهودي كه يك دختر زيبا و با چهره و حركات دلفريب بود از خانه بيرون رفت. مسير حياط را از چمن هاي كنار سنگفرش هاي حياط رفت تا زودتر برسه. در خانه ي رادمان هميشه براي ورود آنها باز بود و همچنين برعكس. گالبتون وارد شد و گفت : سالم خاله. لبخند رو لبان مهرناز خانم شكفت. با خوشرويي گفت : سالم گالب جان خوبي گالبتون حرصش گرفته بود. بارها تذكر داده بود كه اسمش رو كامل صدا كنند ولي انگار حافظه دراز مدتشون ضعيف بود. از بچگي اكثرا او را گالب صدا مي زدند و او واقعا بدش مي اومد. خاله آن شرلي كجاست از عمد آهو رو با آن نام خطاب كرد. براي تالفي فراموش كار بودن آنها سر اسمش. خاله جون دخترم رو اون طوري صدا نكن آهو باالس. در حالي كه سمت پله ها مي رفت گفت : بيداره ديگه. نمي دونم. براي صبحونه نيومد گمونم هنوز خوابه. 2

3 خواب زمستوني مي كنه در حالي كه دستش را روي نرده ي قطور چوبي كه رنگ قهوه ي تيره داشت گرفته بود پله ها را طي كرد. در اتاق آهو را باز كرد و با ديدن او كه روي تخت خوابيده و يك پايش از لبه ي تخت آويزان مانده بود سمتش دويد. روي كمرش پريد نشست. آهو كمي دست و پا زد و بدون باز كردن چشمش "هوووووم" گفت. گالبتون با كف دست به شانه ي عريان او كه يقه ي بلوز نخي اش با بي نظمي از شانه اش سر خورده بود زد و گفت : پاشو خرس خوش خواب. آهو سعي كرد چشم هاشو باز كنه. با چشمان خواب آلود و نيمه باز گفت : ساعت... خميازه اي كشيد و گفت : چنده.!! ساعت. 01 آهو شوكه سرش را باال گرفت و گفت : واي نه پس مدرسه چي گالبتون خنديد و گفت : خنگه جمعه س. انگار خيالش راحت شده بود. دوباره سرشو روي بالش برگرداند و گفت : خ ب پس. گالبتون نك موهاي نارنجي او را با سر انگشتانش گرفت كشيد و گفت : مي خواهيم بريم خونه ي باران اينا. مگه يادت نيست آهو چشمانش را باز كرد و نگاهش رو به سمت ساعت ديواري كه شكل مسخره ي آدمي كه در حال دويدن داشت و كله اش ساعت بود دوخت. ثانيه شمار قرمز ساعت را تا يه مسيري دنبال كرد و بعد گردنش رو چرخوند تا او را كه روي كمرش نشسته بود رو ببينه. باران رو آوردند خونه آره تو كال تو هپروتي ها. پاشو آماده شيم. آهو با دستانش سعي كرد اونو ه ل بده. راحتي گير آوردي پاشو. پاشو تا پاشم. گالبتون خنديد و از روي كمر او پايين پريد. آهو از روي تخت پايين غلتيد. در حالي كه به بدنش كش و قوس مي داد گفت : حاال تو چرا اومدي اينجا گالبتون ابرويي باال انداخت و گفت : يادم باشه مثل تو مهمون نواز باشم. آهو لبخند كجي زد و گفت : تو كه هر روز اينجايي به جاي مهمون شدي صاحبخونه. 3

4 گالبتون دست به كمر زد و گفت : نه اينكه تو كم ميايي خونه ي ما حاال تا از پنجره بيرون شوتت نكردم برو صورتت رو بشور. آهو خنديد و گفت : حداقل از پنجره ي اتاق خودت بنداز كه كوتاهه اتاق من طبقه دومه بيافتم پايين سرم منفجر مي شه اون وقت تو ميشي قاتل. اگر اين موضوع به حقيقت بپيونده كه يه ملت نفس راحت مي كشن. همون طور كه سمت سرويس بهداشتي اتاقش مي رفت گفت : از چي از دست تو ديگه. آهو گاهي وقت ها تو شوخي هاشون جدي جدي ناراحت مي شد. لبخند رو لباش محو شد و در دستشويي رو بست. وقتي بيرون اومد ديد گالبتون داره كشو هاشو مي گرده. حوله صورتش رو انداخت طرفش و گفت : هي دنبال چي هستي گالبتون حوله رو روي تخت پرت كرد و گفت : نكن موهام به هم ريخت. اوه اوه ناز و ادات منو كشته. وقتي كنار ميز آينه رسيد و نگاهش به خودش افتاد خنده ش گرفت. موهاي نارنجيش شونه نخورده و ژوليده بود. يقه ي لباسش طوري كج و معوج مونده بود كه انگار از كشتي برگشته. خنده ش گرفت. نگاهشو پايين داد. تو آينه به تصوير گالبتون نگاه كرد كه هنوز خم شده و داشت تو كشو رو مي گشت. دوباره نگاهي به خودش انداخت. خسته شده بود از مقايسه كردن خودش و او. گالبتون چرا شبيه پري ها بود و خودش...خودش...خودش شبيه چي بود آن شرلي...خنده اش گرفت. خودش هم قبول داشت كه اين اسم بهش مي اومد. وقتي بچه بود رنگ موهاش كامال قرمز بود و از بچگي همبازي هاش اونو آن شرلي صدا مي زدند. با باال رفتن سنش رنگ موهاش به نارنجي مي زد. البته جاي شكرش باقي بود كه نارنجي تيره بود وگرنه بايد هويج صداش مي زدند. نه اينكه بعضي ها صداش نمي زدند يادش اومد يكي از پسر هاي محله شون يه بار بهش متلك گفته بود و وقتي او تصميم گرفت جوابشو نده پسر برگشته و به او گفته بود "مو هويجي بهت نمياد اين قدر افه بيايي..." گالبتون دست از گشتن كشيد با تعجب به او كه خيره به آينه بود و پلك نمي زد نگاه كرد و گفت : چيه از ديدن خودت ك پ كردي نه منم هر بار مي بينمت همين شوك ها بهم دست ميده. آهو پلك زد برگشت سمت او و گفت : برو گم شو ها. گالبتون شونه رو از روي ميز برداشت با دسته اش زد تو سر او و گفت : بيا آن شرلي موهاتو شونه بزن. آهو داشت دوباره ناراحت مي شد كه به خودش دلداري داد "خيلي هم دلم بخواد. من عاشق شخصيت آن شرلي هستم. تازه به اون معروفي..." گالبتون شانه هاي او را تكان داد و گفت : بابا زياد تو شوك نمون يهو قلبت ايست مي كنه ها. 4

5 آهو پوزخندي زد و شونه رو گرفت. به آرامي شروع كرد به شونه زدن موهاش. نگاهش تو آينه بود ولي سعي كرد به ظاهرش فكر نكنه. موهاش وقتي مرتب مي شد مجعد و زيبا بود. فقط رنگش رو دوست نداشت. براي اينكه افكارش رو پس بزنه شروع كرد به حرف زدن. دنبال چي مي گشتي يه دست لوازم آرايش درست و حسابي. ولي حيف كه پيدا نكردم. آهو خنديد و گفت : وسايل هاي خودت رو كم آوردي اومدي سراغ من اومدم با هم آماده شيم. ولي اينجا قحطيه بريم خونه ي ما. تو كه آرايش نمي كني. لباس هاتو بردار بريم اونجا عوض كن. خودش رفت بيرون و آهو زود تصميم گرفت كه چي مي خواد بپوشه. لباس هاشو برداشت و همان طور كه نا منظم در دستش نگه داشته بود از اتاق خارج شد و مثل كسي كه دنبالش كرده باشند از پله ها پايين رفت. مهرناز خانم از آشپزخونه بيرون اومد. سالم مامان. سالم دخترم. كجا با عجله ميرم با گالب آماده شيم. صبحونه چي نه آماده شدم بعدا مي خورم. اون موقع لباس هاتو لكه مي كني بيا اول يه چيزي بخور. پس خونه ي خاله مي خورم. اينو گفت و از در خارج شد. اون قدر با عجله رفته كه پايش كف حياط خورد. تازه يادش اومد دمپايي بپوشه. بعد سمت خونه ي رو به رو كه خونه ي خاله ش بود دويد. با صداي بلند گفت : سالم خاله سالم عمو. هميشه شوهر خاله هاشون رو عمو صدا مي زدند. وقتي جواب سالمش رو گرفت سمت اتاق گالبتون كه در همان طبقه ي همكف بود رفت در رو يهو باز كرد. گالبتون ترسيد پيرهنش را جلوي تنش گرفت و برگشت. با ديدن او گفت : تويي ديوونه آهو خنديد و گفت : پس مي خواستي كي باشه فكر كردم دامونه. خب اون كه داداشته محرمه ببينت مسئله اي نيست. در رو ببند چرت و پرت نگو. آهو با پا در رو بست و گفت : مجبوري وسط اتاق خودت رو لخت كني گالبتون در حالي كه لباسشو تنش مي كرد گفت : به جاي فضولي تو هم حاضر شو. 5

6 آهو لباس هاي مچاله شده تو دستش رو روي تخت او انداخت و با يه دست شكمش رو گرفت و گفت : من چيزي نخوردم برو يه چيزي برام بيار. نميشه چيزي ميل داري برو آشپزخونه اتاقم كثيف ميشه. اي اي... نگاهي به اتاق او كه از پاركت تا شيشه هاي پنجره برق مي زد انداخت. او هيچ وقت نمي تونست مثل گالبتون باشه منظم زيبا دلبر خوش صدا خوش صحبت... گالبتون جلوي چشم هاي او بشكني زد و گفت : كجايي تو زود بيدارت كردم هنوز خماري... آهو خنديد و سمت تخت رفت تا لباس بپوشه. وقتي آماده شدند آهو گفت : بريم گالبتون برگشت به او نگاه كرد و گفت : نمي خواي يه كم آرايش كني نه. يه چيزي به پوستت بزن. نه نمي خواد پوستم كه سفيده. گالبتون معني دار لبخند زد و گفت : آره منم پوستم سفيده ولي پوست تو يه كم كاله. گالبتون ابروهاي قهوه اي شو باال داد و به او نگاه كرد. آره راست مي گفت. پوست گالبتون زيادي لطيف و خوشرنگ بود ولي پوست او سفيد كال بود. تازه روي گونه هايش كك و مك هايي داشت كه ازشون متنفر بود. هر چند به خاطر كمرنگ بودنشون روزي هزار بار شكر مي كرد. گالبتون به لواز آرايشش اشاره كرد و گفت : برات رژ گونه بيارم آهو دستشو تو هوا تكون داد يعني نه. گالبتون در كشو رو بست و گفت : پس بريم. آهو شالش را از روي تخت او برداشت و با هم راه افتادند. تو سالن كسي نبود. گالبتون در رو قفل كرد و با هم راه افتادند. واي فكر كن باران االن چه شكلي شده. چه شكلي شده هم از قيافه افتاده هم چاق شده بايد كلي بره تناسب اندام تا بدنشو رو فرم بياره. حاال بشه شبيه قبل بارداريش يا نه با خداست. به او نگاه كرد و گفت : به چي مي خندي آهو خنده ي ريزش را فرو خورد و گفت : به تو... گالبتون اخم ظريفش رو به او نشون داد. تو حق داري به من بخندي آره ميبيني كه دارم مي خندم. فكرش رو كن تو ازدواج كني بعد بچه بياري...اندامت چي بشه...ديدني. ديدني. كامال حرص گالبتون رو در آورده بود. اودر حالي كه بيني سربااليش رو به آسمان بود با اطمينان گفت : 6

7 حاال كي گفته من بعد ازدواج بچه ميارم آهو با تعجب گفت : نمياري نه. واه مگه ميشه چرا نشه كامال دست خودمه. مطمئن باش هيچ مردي حاضر نميشه از خودش بچه نداشته باشه. گالبتون پوزخندي زد و گفت : اوه اوه چه با تجربه. ولي جهت اطالعت هر كي منو بخواد بايد با تموم شرايط بخواد وگرنه من كه چيزي رو از دست نمي دم ردش مي كنم. آهو خنديد و گفت : اگه عاشقش بشي چي انگار آهو جوك گفته بود. همان طور كه راه مي رفتند شكمش را نگه داشته و مي خنديد. وقتي خنده در گلويش ته كشيد گفت : من صيد ميكنم ولي صيد نمي شم. *** وقتي وارد خونه ي رادمان شدند همه اونجا جمع بودند. نازيال و شهنام مادر و پدر گالبتون دامون برادرش و مهرناز و جهان پدر و مادر آهو. دامون به محض ديدن اونها گفت : شما دو تا فسقلي كجا بوديد آهو ريز ريز خنديد و گفت : لباس عوض مي كرديم. شما مگه دم هم هستيد به خدا شك مي كنم تو بدناتون آهنربايي چيزي كار گذاشته باشن كه هر جا بريد به هم مي چسبيد. گالبتون با ناز روي مبل كنار شهنام پدرش نشست و او دستش را دور شانه اش انداخت. نمي خواهيم بريم مهرناز خانم جواب داد : چرا بريم دير هم شده. همه با اين حرف بلند شدند تا به خونه ي باران كه دختر خاله بزرگه شون بود و دوره نقاهتش رو مي گذروند بروند. آهو سوار ماشين فرهودي شد و مهرناز خانم در عوض رفت سوار ماشين رادمان شد تا تو مسير راه با خواهرش هم صحبت بشه. آهو و گالبتون روي صندلي عقب كنار هم نشسته و حرف مي زدند. مي گم ها چرا صبح داريم مي ريم خونه شون مگه باران با اون حالش مي تونه پاشه غذا درست كنه گالبتون قري به گردن و دستش داد و گفت : نمي دوني مامان هاي ما چه قدر مهربونن قراره خودشون آشپزي كنن. يعني بريم خونه ي باران اينا و ماماناي ما آشپزي كنن پ ن پ از همين جا غذامون رو مي پزيم و برميداريم ميريم خونه ي باران اينا. 7

8 دامون كه در صندلي جلو كنار راننده لم داده و از آينه بغل آنها را نگاه مي كرد با حرف آخر گالبتون خنديد. آهو كه كنار پنجره سمت راست نشسته بود نگاهي به داخل آينه انداخت و با ديدن دامون كه بيني شو چروك انداخته بود و خنده ش به لبخندي مبدل شده بود نگاه كرد و گفت : به چي مي خندي دامون لبخند شيطنت باري زد و از آينه به او چشم چشم و گفت : به شما دوتا. گالبتون به خودش زحمت داد تكيه شو از صندلي برداشت به سمت جلو خم شد ضربه ي نمايشي اي كه شانه ي برادرش زد. بعيد بود از آن همه ظرافت كه خشن باشد و گفت : مگه ما خنده داريم!!! دامون دستش را روي شانه اش گرفت و با گفت : آخ آخ دختر دست چند كيلوييه گالبتون مليح خنديد و آهو پرسيد : جدي جدي به چي ما مي خنديدي شهنام نيم نگاهي به پسرش انداخت و لبخند براشون زد. جدي شوخي داشتم به حرفاتون مي خنديدم شما هم دوست و دشمنيد ها... آهو اخمي رو پيشاني نشاند و گفت : تو چرا به حرفاي ما گوش مي دي شايد ما دو كلوم حرف خصوصي داشته باشيم. دامون با اطواري زنانه دستش را در هوا چرخاند و گفت : واي مامانم اينا...حرف خصوصي به من چه...ولوم رو بياريد پايين ماشيني كه از كنارمون هم رد مي شد اشاره زد گفت صداتون به گوشش خورده. اونم داشت برا شما مي خنديد... هه هه بانمك. دامون وقتي مورد تمسخر خواهرش قرار گرفت گفت : بفرماييد من آهنگ مي زارم شما هم با ولوم باال گفتگو كنيد چيزي نميشه. گوشاي من كه مشغوله... اون قدر صداي ضبط رو باال برد كه شهنام دستش را سمت دستگاه پخش ماشين برد صدا رو كم كرد و گفت : ما آخر از دست شما جوون ها كر ميشيم. دامون با تعجب ساختگي اي گفت : كدوم جوون ها بابا عينك هم زده باشي يا بايد منو دو تا ببيني يا چهارتا چرا منو سه تايي مي بيني پس شانه هاي شهنام از خنده باال و پايين مي شد در حالي كه هر دو دستش روي فرمون بود. باور كن بابا جون من يكي ام شما منو سه تا مي بيني اگه اين دو تا پيرزني كه پشت نشستن رو مي گيد بايد بگم اينا اواخر عمرشون رو سپري مي كنن عينك نزديد بزنيد حله. گالبتون رشته ي بحث رو گرفت : تا چند دقيقه پيش ما فسقلي بوديم االن شديم پيرزن دامون در حالي كه از حرفي كه مي خواست بزنه جلو جلو خنده اش گرفته بود گفت : خب شما پيرزن هاي فسقلي هستيد... شهنام با پسرش خنديد. آهو هم در مقابل حس قلقلك آور حرف دامون مقاومت نكرد. ريز ريز خنديد. گالبتون چپ چپ و توبيخ كننده به آهو نگاه كرد ولي او هم لبخندي كه گوشه هاي لبش رو باال داده بود رو نتونست مخفي كنه. 8

9 تموم مسير رو با خنده و شوخي طي كردند. در ماشين رادمان هم موضوع حول صحبت هاي زنونه ي مهرناز و نازيال خانوم چرخيد. جلوي آپارتمان باران رسيدند. جاي پاركينگ توسط همه ي همسايه ها پر بود. رادمان ماشينش رو زير پنجره ي آپارتمان پارك كرد و فرهودي براي تنگ بودن كوچه ماشين رو كمي دور تر و با فاصله از خونه ي باران پارك كرد. همگي پياده شدند و سمت آپارتمان رفتند. آهو زنگ رو زد. بهرام شوهر باران از پشت اف اف با ديدن اونها خوش آمد گفت و در رو باز كرد. آهو به در نزديك تر بود ولي ايستاد تا اول بزرگترها برن داخل.گالبتون كه جزو آخرين نفرات بود راه افتاد داخل. آهو هم پشت سرش راه افتاد كه دامون پشت او با فاصله كم ايستاد لبش را به گوش او نزديك كرد و گفت : حاال براي همه احترام و براي ما نه آهو برگشت او را نگاه كرد و گفت : ا تو اينجايي نديدمت. دامون لبخند كجي زد و گفت : كال منو ريز مي بيني نه!!! آهو ابرويي باال داد و به سمت آسانسور رفتند. پدر و مادرها سوار شدند و چون ظرفيت پر بود سه تا بچه ها پشت در آسانسور موندند. دامون نگاهي به آن دو كرد و گفت : بياييد از پله ها بريم. گالبتون سريع مخالفت كرد : نه چه كاريه خسته ميشيم. شما سوسول هستيد من كه رفتم. دامون اين رو گفت. سمت پله ها دويد. آن دو به هم نگاه كردند وقتي آسانسور به طبقه همكف رسيد سوار شدند و آهو دكمه طبقه ي چهارم رو زد. وقتي به طبقه ي موردنظر رسيدند ديدن دامون هم رسيده و نفسش رو عميقا بيرون ميده. گالبتون خنديد و گفت : مجبوري و سمت در رفت كه باز مونده بود. آهو هم از كنارش گذشت و گفت : ولي خوب رسيدي ها... دامون همون طور كه تنفسش رو تنظيم مي كرد دو انگشتش را به نشانه ي حرف V )پيروزي( باال برد. آهو پشت سر گالبتون وارد شد. بهرام با رويي خوش به استقبالشون اومد. اونها هم به گرمي سالم كردند و دوباره تولد بچه شو تبريك گفتند. بهرام هم رفت جلوي در واحد تا با دامون سالم كنه. آهو با ديدن برادر بهرام كه با ديدنشون بلند شده بود جلوي گوش آهو گفت : واي اين بهروز هم اينجاست كه. آهو هم به آرامي گفت : تو رو چي كار داره ازش خوشم نمياد. آهو شانه اي باال انداخت و با هم رفتند جلو و سالم و احوالپرسي كردند. باران با بچه اش روي تختي كه به طور موقت تو سالن آورده بودند دراز كشيده بود. آهو با ديدن بچه ي باران سريع رفت لبه ي تخت نشست و گفت : اوخي نازي. 9

10 گالبتون هم با فاصله از بچه لبه ي تخت نشست تا كمي از روي كنجكاوي بچه رو نگاه كنه. بچه در آغوش باران بود. آهو با هيجان گفت : چه دوست داشتنيه. باران لبخند پرمهري زد و به پلك هاي نازك و بسته ي كودكش نگاه كرد. مي تونم بغلش كنم آره آهو جان. بيدار نشه. باران به آرامي او را از آغوشش جدا كرد و روي دو تا دست آهو گذاشت و گفت : مواظبش باش. آهو با خوشحالي بچه رو گرفت تو آغوشش نگه داشت و با حس خوبي به اون موجود ظريف كه پلك هاشو بسته بود نگاه كرد. نگاهشو از مژگان روشن كودك گرفت و رو به گالبتون گفت : ميخواي تو هم بغلش كني گالبتون دست هاشو كمي باال برد و گفت : نه نه. چرا آخه گالب حتي وقتي آهو بچه رو داشت حس خوبي نداشت. هيچ دلش نمي خواست اون موجود شكننده رو بغل كنه. سرش رو به طرفين تكان داد. ولي آهو مصرانه گفت : بيا يه كم بغلش كن ببين چه ناز و كوچولوهه. گالبتون لب هاشو از حرص روي هم فشرد. اگه بجه بغلش نبود و باران آنجا حضور نداشت بي شك پس گردني اي به او مي زد. باران خنديد و گفت : آهو جان گالبتون ميترسه! آهو با تعجب گفت : از چي مي ترسه خب خودم هم اول مي خواستم بغل كنم يه كم مي ترسيدم اين قدر كوچيك و ظريفه. گالبتون سريع تاييد كرد : آره آدم ميترسه از دستش بيافته. آهو از اين حرف كمي ترسيد اگه بچه از دستش مي افتاد چي محكم تر او را به خودش فشرد. به پايين تخت و پاهاش نگاه كرد. اگه مي افتاد!!! از افكارش ترسيد و بچه رو به آغوش باران بازگردوند. گالبتون بلند شد و گفت : بيا بريم رو مبل. و بدون اينكه منتظر بشه رفت نشست رو مبل ولي تا سر بلند كرد ديد رو به روي بهروز نشسته. اعصابش خورد شد مخصوصا وقتي او با يه لبخند محو نگاهش مي كرد. سريع مسير نگاهشو گرفت و به آهو كه هنوز لبه ي تخت نشسته بود انداخت. آخر سر اسمش به توافق رسيديد باران لبخند زد و بهرام گفت : نمي دوني آهو چه اختالف نظري رو اين اسم داشتيم. 10

11 آهو سري تكان داد و گفت : آره خبر دارم. آخر چي شد بهرام به آرامي گونه ي دخترش رو نوازش كرد و گفت : درسا كوچولوي باباشه. شما هم درسا خانوم گل صداش كنيد. آهو خنديد و به آرامي به پوست نرم سر بچه دست كشيد. موهاي كم پشتش به شدت لطيف بود. دامون اومد كنار گالبتون نشست و باعث شد حواسش رو از آهو پرت كنه وقتي دوباره برگشت با تعجب ديد بهروز هنوز داره نگاهش مي كنه. اخم هاشو تو هم كرد و نگاشو گرفت. بحث خانم ها سر باران و دختر كوچولوش بود و آقايون هم سرگرم بحث هاي اقتصادي بودند. گالبتون كه حوصله ش سر رفته بود به آهو اشاره زد كه بره پيشش. آهو انگشتش رو كه الي دست مشت شده ي درسا بود به آرامي بيرون كشيد از لبه ي تخت بلند شد و رفت پيش گالبتون نشست. كشتي بچه رو چرا ولش نمي كني ا بي ذوق. خب ولش كردم ديگه. ميگم تو اين هفته مياي بريم سينما سينما براي چي گالبتون به آرامي اداشو در آورد و گفت : مخ نخوديت چي مي گه سينما بريم فيلم ببينيم ديگه. آهو ريز ريز خنديد و گفت : پروفسور نمي گفتي من آي كيوم راه نمي داد ها. خب پس چرا مثل خنگا ميپرسي سينما براي چي براي اينكه يه دفعه اي موندي اونم وسط مهموني ميگي برنامه ي سينما رو بريزيم يه دفعه اي كجا بود متين ديروز پيشنهاد داد و بچه ها موافقت كردند. خب پس برنامه هم ريختيد.متين كي اين پيشنهاد رو داد كه من نشنيدم گالبتون در حالي كه سعي داشت نخنده گفته : زنگ تفريح شما رفته بودي دستشويي. و لبخندي زد. آهو سري تكون داد و گفت : نمي دونم بايد فكر كنم. زياد فكر نكن مخت هنگ مي كنه. برگشت گالبتون رو كه داشت لبخند مي زد و نگاه كرد و گفت : ببين گالب... نگذاشت حرفش رو تكميل كنه و گفت : گالب خودتي آن شرلي... من آن شرلي ام افتخار مي كنم ولي تو هم قبول كن گالبي... بهروز با لبخند به مشاجره ي آن دو نگاه مي كرد. هر چند آروم و زمزمه وار بحث مي كردند ولي فهميد بينشون اختالف افتاده. آن دو هنوز در گير و دار بحث بودند كه مهرناز و نازيال خانم رفتند آشپزخونه براي تدارك ناهار. باالخره آن دو از بحث خسته شده و آرام گرفته بودند. گالبتون درحالي كه آرنجش را به دسته ي مبل تكيه داده بود دستش را زير چونه زده و ليست گوشي شو چك مي كرد. آهو هم با لبخند از دور داشت درسا رو كه بيدار شده و آروم بود رو نگاه مي كرد. باالخره موقع صرف ناهار شد. همه دور هم نشتند و غذا در سكوت و آرامش صرف شد. 11

12 بعد ناهار آهو با كنجكاوي دوباره رفته و پيش باران نشسته و شير خوردن درسا رو نگاه مي كرد. گالبتون روي مبل نشست و براي او كه از نظرش مثل رنگ نديده ها به بچه مي چسبيد پشت چشم نازك كرد. گوشي شو برداشت كه ديد دو تا پيام از طرف ترنم يكي از همكالسي هاش داره. هر دو رو خوند. "گالبتون امتحان فردا رو تا كجا خوندي " "گالبتون با تو ام چرا جواب نمي دي " گالبتون با تعجب به صفحه ي گوشيش نگاه كرد. بعد چند ثانيه پشت سر هم پلك زد و در جواب فرستاد "كدوم امتحان مگه فردا امتحان داريم چه درسي " و تا جوابش بياد با تعجب رو به آهو گفت : آهو.! آهو همان طور كه گونه ي بچه رو نوازش مي كرد برگشت و گفت : چيه ما فردا امتحان داريم آهو با بي خيالي گفت : نه بابا چه امتحاني و با حرف باران سمت بچه برگشت."آهو انگشتت رو مواظب باش." برگشت و به انگشتش نگاه كرد. باران گفت : داشت مي رفت تو چشم بچه. آهو خنديد و گفت : آخ كوچولو حواسم نبود. حاال چرا چپ چپ نگاه مي كني واقعا درسا دست از شير خوردن برداشته و برگشته او را نگاه مي كرد. باران و آهو خنديدند. گالبتون به گوشي اش نگاه كرد. جواب اومده بود. "اووووف چه عجب تو جواب دادي. يعني خبر نداري امتحان زيست ديگه." گالبتون بلند شد رفت به اتاق خواب باران و شروع به شماره گيري كرد. بعد چند بوق ترنم جواب داد. سالم خانوم خانوما. سالم ترنم چي مي گي جدي جدي امتحان داريم آره واقعا نمي دونستي نه روحمم خبر نداشت. آهو هم بي خبره. چه طور آخه موقعي كه زنگ خورد اعالم كرد حتما شما نشنيديد. واي چه بد. واي كارمون ساخته س شما هم پس نخونديد. من نخونده بودم مي خواستم ببينم مي تونيم با هم همكاري كنيم گالبتون جدي شد باز اين ترنم درس نمي خوند و مي خواست از همه تقلب بگيره. خب چرا نمي شيني بخوني اصال حسش نيست. دلت خوشه ها حسش نيست ما االن مهموني هستيم آهو رو بلند مي كنم و مي ريم خونه ميخونيم. يعني دلت مياد مهموني رو بگذاري و بچسبي به درس 12

13 گالبتون جدي گفت : معلومه بهتره تو هم همين كار رو كني خانم شفق رو كه مي شناسي يه دفعه ديدي همه ي جاها رو عوض كرد. با اين حرف ترنم كمي ترس خورد و قول داد سعي كنه بخونه. گالبتون بعد قطع مكالمه يه دفعه در رو باز كرد و بدون باال گرفتن سرش سريع از اتاق خارج شد كه خورد به كسي. سرش رو كه باال گرفت ديد بهروز. خود به خود اخم هاش تو هم رفت. بهروز كمي دستپاچه شد از او فاصله گرفت و لبخند ماتي زد و گفت : مشكلي پيش اومده گالبتون حرصش گرفت. او در راهرو كنار در اتاق باران چه مي كرد دنبال او راه افتاده بود عصبي به بهروز نگاه كرد و جدي گفت : چه مشكلي بهروز با كمي من من گفت : هيچي...يعني...منظورم اينه از اين ور رد ميشدم... ميون حرفش با تمسخر گفت : رد مي شديد! بهروز نيم نگاهي به او انداخت و براي اينكه بيشتر ضايع نشه گفت: فعال. و سمت در دستشويي كه در راهرو بين اتاق خواب ها بود رفت. گالبتون سري تكون داد و به سالن برگشت پيش آهو رفت شونه شو تكون داد و گفت : آهو...آهو با توام. آهو برگشت او را نگاه كرد و گفت : چته پاشو بريم. باران نگاهي به او كرد و گفت : كجا گالب جون گالبتون دندون هاشو از حرص روي هم فشرد و در دلش گفت "گالب مادربزرگته" ما امتحان داريم ولي اصال خبر نداشتيم. آهو با تعجب گفت : امتحان نداريم كه. چرا االن ترنم زنگ زد و گفت امتحان زيست داريم. آهو چهره اش در هم رفت. واي نه. مجبوريم بريم بخونيم. آهو چهره ي مسخره اي به خود گرفت و گفت : يه روز اومديم پيش ني ني ها. گالبتون مي خواست بگه "مسخره بازي درنيار جمع كن خودتو بريم " كه با لبخند باران او هم لبخند زد و گفت : بريم. وقتي داشت به پدر و مادرش و بقيه اطالع مي داد بهروز گفت : من هم دارم ميرم ميتونم بين راه برسونمتون. گالبتون خواست ضايع ش كنه و بگه مسيرمون بين راهت نيست كه با حرف خاله اش چيزي نگفت. برات زحمت نميشه بهروز خان نه چه زحمتي منم دارم ميرم بايد برم سر كار. 13

14 آهو برگشت و گفت : جدي جدي بريم تو دوست داري بمون خودت مي دوني و يه صفري كه قراره بگيري. آهو بلند شد و گفت : بيخود دلت رو صابون نزن كه من صفر بشم ها منم ميام. آ آ... روپوشش رو برداشت و پوشيد. همه زدند زير خنده. موقع خداحافظي آهو چند باري خم شد و گونه ي لطيف درسا رو بوسيد و دلش نمي اومد خداحافظي كنه همين كارش باعث شده بود گالبتون بابت از دست رفتن وقت حرص بخوره و دلش بخواد اونو بزنه. موقع خداحافظي از باران او فقط با يه انگشتش آروم گونه ي درسا رو ناز داد و بعد با همه خداحافظي كردند و پشت سر بهروز راه افتادند. آن دو با آسانسور رفتند و بهروز براي اينكه اونا راحت تر باشن از پله ها رفت. آهو و گالب زودتر به طبقه ي همكف رسيده و كنار ماشين بهروز منتظر بودند كه ديدند او سالنه سالنه داره مياد پايين. گالبتون بدون اينكه بهروز بفهمه براش چشم غره اي رفت و دست به سينه منتظر موند. ================================ بهروز با لبخند سوييچ رو زد و گفت : ببخشيد خانوم ها منتظر مونديد. گالبتون حق به جانب يسمت در ماشين رفت و زير لب گفت : اشكال نداره. نشست و آهو هم داشت مي نشست كه بهروز رو به گالبتون سرش رو عقب گردوند با سوويچ كه در دستش بود به صندلي جلو اشاره زد گفت : بفرماييد راحت باشيد. گالبتون بدون اينكه نگاش كنه گفت : راحتم. آهو نشست و گفت : بريم. بهروز سري تكان داد حين روشن كردن ماشين از آينه به گالبتون نگاه كرد و راه افتاد و از پاركينگ خارج شد. بين راه شعر گذاشت با صداي آروم. گالبتون و آهو مشغول صحبت بودند كه بهروز گوشه اي نگه داشت. آن دو با تعجب نگاهي به بهروز انداختند. بهروز با يه لبخند برگشت و گفت : ببخشيد بچه ها دو دقيقه من اينجا كار دارم و زودي برمي گردم. گالبتون كه چيزي نگفت اگر لب به سخن مي گذاشت حتما زياد مودب حرف نمي زد. آهو لبخندي زد و گفت : خواهش مي كنم بفرماييد. بهروز براي تشكر سري تكون داد و سريع پياده شد و سمت مغازه ي دوستش رفت كه گالبتون سريع به حرف اومد : ايش كجا رفت اين ايكبيري واه چي كارش داري! زودي بر مي گرده. مثل اينكه هيچي نخونديم ها. حاال داره لطف مي كنه و ما رو مي رسونه. لطفش بخوره تو فرق سرش. مگه ما خواستيم خود شيريني كنه آهو خنديد و گفت : 14

15 بابا بيچاره چي كار كنه تو دو دقيقه ديرتر برسي از مقام پروفسوري مي افتي گالبتون جدي نگاش كرد و گفت : تو هم كه از خداته از درس جيم بشي. آهو موذيانه لبخند زد و گفت : چرت و پرت نگو. چرت و پرت مي شنوم. ببند اون نيشت رو. آهو دستش را روي پيشوني او گذاشت و گفت : تب نداري خيلي قاطي هستي ها تو كه خوب بودي. گالبتون چشم غره اي رفت و دست اونو از روي پيشونيش پس زد. راست مي گم ها يعني اين همه عصباني هست چون بهروز دو دقيقه معطلت كرده گالبتون خواست چيزي بگه كه در باز شد و بهروز نشست و گفت : خب بچه ها ببخشيد االن با سرعت جت مي رم كه برسيم. گالبتون كه نگاشو به سمت پنجره برگردونده بود زير لب غريد : با دست فرمون قشنگت به جاش نريم بهشت زهرا شكره. آهو كه صداي اونو شنيده بود با لبخندي كه سعي داشت كنترلش كنه زير گوش گالب آروم گفت : دست فرمونش كه خوبه. كم تر زير گوشم وز وز كن. جمله ي گالبتون در صداي استارتي كه بهروز براي روشن كردن ماشين زد گم شد. بقيه راه رو تقريبا همه ساكت بودند. وقتي جلوي خونه رسيدند بهروز با لبخند برگشت دستش را روي تكيه گاه صندلي نشيمن زد و گفت : بفرماييد. آهو تشكر كرد كه بهروز گفت : خواهش مي كنم آهو خانوم انجام وظيفه بود. بازم ممنون ما مرخص ميشيم. خداحافظ. نگاشو از آهو گرفت و چند ثانيه به گالبتون خيره شد بعد برگشت و مثل حالت اول نشست. آهو پياده شده بود گالبتون هم داشت بعد او پياده مي شد كه بهروز از آينه نگاهي به او انداخت و گفت : گالبتون خانم. گالبتون پياده نشد و با اخم ظريفي نگاهش كرد : بله بهروز از آينه نيم نگاهي به او انداخت تك سرفه اي كرد و گفت : ببخشيد يه چيزي رو خيلي وقته مي خواستم بهتون بگم. گالبتون نگاشو از شيشه ماشين به آهو كه كنجكاو ايستاده و به داخل نگاه مي كرد گرفت و رو به بهروز گفت : بفرماييد. فكر كنم خودتون هم يه حدس هايي زده باشيد. 15

16 گالبتون حوصله ي حاشيه رفتن نداشت با كالفگي سمت در خيز برداشت دستشو رو دستگيره گذاشت و گفت : ببخشيد ما عجله داريم اگر امرتون مهم نيست... بهروز ميون حرفش گفت : خواهش مي كنم چند لحظه صبر كنيد. بگذاريد بگم و يه دفعه راحت شم. گالبتون با تعجب نگاهش كرد. بهروز وقتي نگاهشو از آينه ديد كمي مضطرب شد. فكرش رو هم نمي كرد بيان حرفي كه تا نوك زبونش اومده اونقدر براش سخت باشه. با اهمي كه گالبتون گفت بهرور فهميد فرصت دست دست كردن نداره. نگاهشو به فرمون ماشين دوخت و گفت : من از شما خوشم مياد. گالبتون به وضوح اخم كرده بود. با جديت سمت در رفت دستگيره رو گرفت و گفت : خداحافظ. بهروز يك دفعه سرش رو باال گرفت و گفت : چي شد گالبتون كه تقريبا در رو باز كرده بود برگشت و گفت : چي چي شد ج...جوابتون. گالبتون سعي كرد لبخندش خيلي تحقير آميز نباشه. در واقع اونو اصال هم سطح خودش نمي ديد. از وقتي هم نگاهاشو رو خودش مي ديد هميشه ازش دوري مي كرد. هيچ چيز رو در نظر نمي گرفت ظاهر بهروز...ديگه نمي خواست فكر كنه. در دل "اوفي" گفت و لب به هم زد : ببخشيد ترجيح مي دم هيچ صحبتي در اين باره نشه. بهروز معترض گفت : آخه...چرا! گالبتون چهره ي جدي و مليحش رو نشون او داد و گفت : ببخشيد ولي پرسيدن نداره. و با گفتن "فكر كنم جوابم رو خودتون حدس بزنيد" از ماشين پياده شد. بهروز فكر كرد شايد به طور رسمي صحبت نكرده و مستقيم به خودش گفته ناراحت شده خواست درباره ي درميون گذاشتن با خانواده اش بگه كه ديگه دير شده بود. گالبتون دست آهو را مي كشيد و سمت خونه مي برد. موند تا آنها بعد كليد انداختن وارد بشن و بعد ماشين رو روشن كرد و رفت. آهو مچش را از دست او بيرون كشيد و گفت : مي گي چي شده گالبتون در حياط رو به هم كوبيد و با جديت راه افتاد. آهو دنبالش دويد و گفت : اوه چه جدي چي شده بهروز چي گفت گالبتون مثل بمبي يك دفعه منفجر شد و به حرف اومد : خجالت نمي كشه مثال فاميله... مگه چي گفت گالبتون چهره ي او را كه از كنجكاوي ديدني شده بود از نظر گذراند و گفت : مونده تو ماشين برام ابراز احساسات مي كنه. 16

17 بعد اداي بهروز رو در آورد "من از شما خوشم مياد " آهو يه دفعه شروع كرد به خنديدن. گالبتون ايستاد يك دستشو به كمر زد و گفت: به چي مي خندي آهو تا مي تونست خنديد و بعد گفت : آخه چرا آمپرت زده باال خب بيچاره حرف بدي زده معلومه كه حرف بدي زدي. اونم تو ماشين يه ذره شعور نداره اصال مگه فاميل نيست چه طور اين قدر گستاخ... آهو ميون حرفش پريد و گفت : بس كن فكر كردم االن چه حرف بدي بهت زده. خدايي چهرت خيلي جدي شده بود. ساكت شو آهو. بيخود ازش دفاع نكن اصال بلد نيست با يه خانوم چه طوري رفتار كنه. آهو دستشو رو شونه ي او گذاشت و در حالي كه خنده در صدايش گره خورده بود گفت : بيا بريم سخت نگير. سريع دست او را پس زد و گفت : تو هم كه اين چيزا رو نمي فهمي. راه افتاد. آهو هم دنبال سرش و شروع كرد به حرف زدن : خب اگه رسمي ميومد يا يه جور ديگه حرفش رو مي زد قبول مي كردي گالبتون زهرخندي زد و گفت : حرف من اينه نبايد اصال به خودش اجازه مي داد كه چنين گستاخي اي كنه. يعني قبولش نداري حتي يه درصد. چرا جوون سالميه كه سيگار نمي كشه معتاد نيست... نه تو رو خدا بياد باشه با اون شكم گنده ش. آهو خنديد و گفت : ديگه اغراق نكن شكمش يه كوچولو جلوهه مي خواي برم بگم آبش كنه جون تو قبول مي كنه. ساكت شو آهو فقط شكمش نيست كه يه ذره جذابيت نداره. اي بابا شبيه بهرامه ديگه چه طور باران از بهرام خوشش اومد!! تازه حتما نبايد جذاب باشه كه چهره ش مردونه س خوبه از اين جوجه تيغي ها باشه آهو ديگه داري رو نورمم ميري ها در ضمن باران رو با من مقايسه نكن. آهو دو دستش رو به نشونه ي تسليم باال برد و گفت : باشه باشه شما هر كسي رو تحويل نمي گيري خوبه با اين اعصاب كه نمي توني درس بخوني چند تا نفس عميق بكش و بريم خونه ي ما. سمت خونه ي خودشون پيچيد و گفت : نه بريم خونه ي ما. چرا!!! چون خونه مون راحت ترم. 17

18 منم خونه مون راحت ترم. گالبتون چپ چپ نگاهش كرد و گفت : آهو باهام بحث نكن من رفتم تو هم نمي خواي نيا. و راه افتاد كه ديد آهو داره ميره سمت خونه شون با غيظ گفت : چي شد نميايي به درك. آهو براش شكلك در آورد و گفت : ديوونه دارم ميرم كتاب هامو بيارم منتظرم باش ميام گالبتون سمت خونه شون رفت و آهو هم سمت خونه ي خودشون. تو مسير داشت فكر مي كرد. ديگه اخالق گالبتون درباره ي جنس مخالف تقريبا داشت دستش مي اومد. او سخت پسند بود و زيبايي هم خيلي براش اهميت داشت. در رو با كليد باز كرد و آهي كشيد. از اين قضيه ها براي گالبتون زياد اتفاق مي افتاد. در خودش خالء حس مي كرد. چرا يه بار از اين اتفاق ها براي او نمي افتاد از فكر اينكه براي ظاهرش كسي سمتش نيومده باشه ديوونه مي شد. با خودش فكر كرد "يعني همه چي ظاهره " *** دامون پرنشاط پشت صندلي نشست و گفت : سالم بر خانواده ي محترم. نازيال خانوم جواب داد : سالم پسرم پاشو برو بچه ها رو هم صدا كن كه مدرسه شون دير ميشه. دامون با تعجب گفت : كدوم بچه ها! گالبتون و آهو ديگه مادر. دامون دستي به پشت سرش كشيد و گفت : آها اون جغله ها آهو هم اينجاست آره ديشب مهرناز اومد در زد گفت آهو تو اتاقش نيست من ديدم پيش گالبتون خوابش برده. دامون سري تكون داد و به اتاق گالبتون رفت. تقه اي به در زد وقتي ديد صدايي نمياد و بيدار نيستند در رو باز كرد. از طرز خوابيدن آن دو خنده اش گرفت. گالبتون دستاشو زير گونه اش جمع كرده آهو كج خوابيده و سرشو رو شكم گالبتون گذاشته بود و پيرهن گالبتون باال رفته و پهلويش معلوم بود. رفت جلو محكم به پاي آهو زد بعد كف پاي گالبتون رو قلقلك زد كه هر دو تكون خورند. پاشيد پاشيد كه مدرسه تون دير شده. هر دو خواب آلود و گيج نشستند و كش و قوسي به بدن دادند. آهو در حالي كه خميازه مي كرد گفت : ساعت چنده دامون براي اينكه سر به سرش بگذاره و چشاي نيمه باز و خواب آلودش رو باز كنه گفت : بيدار شو خودت ببين. بعد با تك خنده اي رفت بيرون. گالبتون چشاش كه به ساعت افتاد سريع پريد پايين آهو را هل داد و گفت : پاشو پاشو دير شد. خواب آهو هم پريد سريع بلند شد و گفت : 18

19 من ميرم سمت خودمون. خب همين جا صبحونه بخور. لباس هام اون وره. گالبتون سري تكان داد و گفت : باشه برو زودي بيا. و خودش رفت سمت دستشويي اتاقش. آهو از اتاق بيرون دويد به آشپزخونه رفت صبح به خير گفت كه نازيال خانوم گفت : آهو جان بشين. نه خاله من برم آماده شم. صبحونه كه بايد بخوري اول بخور بعد برو. مرسي خاله جون صورتم رو هم نشستم ميرم حاضر مي شم همون طرف يه چيزي مي خورم. دامون كه داشت چاي شو سر مي كشيد استكانشو رو ميز گذاشت و گفت : مامان نمي دوني چي خنده دار خوابيده بودند كه. آهو ايستاد و گفت : هه هه اول صبحي ما رو سوژه نكن ها. جدي خيلي باحال خوابيده بوديد اگر تخت گالب دو نفره نبود فكر كنم تو مي خواستي رو زمين غلت بزني چرا تو خواب مثل سياره دور خودت مي چرخي آهو خنديد و گفت : خوشخواب بودن تو رو هم ديديم. دامون خنديد و گفت : حداقل من دور خودم نمي چرخم. شكم گالب رو با بالش اشتباه گرفته بود. بعد اين حرفش شروع كرد براي خودش خنديدن كه گالبتون وارد آشپزخونه شد و گفت : هنوز اينجايي آهو دستي تكون داد و گفت : االن ميرم باي. دو نفري وارد كالس شدند. هنوز معلم نيومده و همهمه ي بچه ها كالس رو پر كرده بود. بچه ها با ديدن آنها بلند بلند شروع كردن به احوالپرسي. ترنم : گالبتون جون خوندي گالبتون سري تكون داد و گفت : آره ديشب. متين كه روي ميز نشسته بود گفت : ايول شديم 00 تا. آهو : چي يازده تا متين خنديد و دو دندان نيشش رو كه از همه بلند تر بود به نمايش گذاشت : فقط يازده نفر درس خوندن. گالبتون در حالي كه كوله شو در مي آورد و روي ميز ميگذاشت گفت : مگه ميشه بقيه چرا نخوندن متين شانه اي باال انداخت و گفت : به داليل رنگارنگ. فروزنده خودش رو انداخت وسط بحث و گفت : 19

20 من كه ديشب نامزدي بودم كتايون با BF ش بود سميرا هم حس درس نداشت بقيه رو هم بگم گالبتون سري تكون داد و نشست. آهو هم كنارش نشست كه فروزنده گفت : آهو تو هم خوندي سميرا : آره بابا اينا فقط ظاهرشون لنگه به لنگه س ولي كاراشون مثل همه. گالبتون : به جاي اين همه خوش خوشي الكي بشنيد درس بخونيد. فروزنده : دو كلمه از مادرشوهر. گالبتون براش چشم غره اي رفت اصال فروزنده رو دوست نداشت يه جورايي فهميده بود كه بهش حسودي مي كنه خودش يه دختر هيكلي با صورت چاق و چشاي ريز بود كه خارج از مدرسه با آرايش درشتش نشون مي داد. گالبتون كتابشو باز كرد تا مروري كنه كه متين گفت : بچه ها اونايي كه بلندن يه جا جمع نشن ديگه متفرق شيد كه بتونيم همكاري كنيم. ترنم : راست ميگه منم كه نصفه نيمه خوندم تازه چيزي هم بارم نشد. گالبتون : رو من كه حساب نكنيد. فروزنده : واه واه چرا گالبتون : چون امروز اصال حوصله ندارم در ضمن زياد نقشه نكشيد خانوم شفق بهتون اجازه نمي ده تقلب كنيم. فروزنده : ما كه منتظر اجازه نمي مونيم خودمون بي اجازه تقلب مي كنيم. بعد گفتن اين حرف زد زير خنده و بلند بلند قهقهه زد. آهو گوشش رو برد نزديك گالبتون و گفت : چي مي كني بهشون نمي رسوني گالبتون شونه اي باال انداخت و گفت : نه چون من ديروز از مهموني زدم و درس خوندم بايد بقيه هم از خوشگذروني هاشون مي گذشتند تو هم زياد بهشون رو نده كه هميشه آويزونت مي شن. آهو سري تكون داد. نگاهش به تاليا افتاد كه جاش صندلي جلوي آنها بود. آهو لبخندي براي او كه سرش تو كتاب بود زد بعد دستش را روي شونه ي تاليا زد و گفت: پروفسور خسته نباشي. تاليا برگشت لبخند زد و گفت : سالم كي اومديد متوجه نشدم. گالبتون خنديد و گفت : اين قدر رفتي تو كتاب. تاليا لبخند خجولي زد و گفت : خونديد بچه ها هر دو جواب مثبت دادند. آن دو تا قبل اومدن معلم زيستشون با هم مسائل رياضي زنگ بعد رو حل كردند. تاليا يه دختر مكزيكي بود كه وقتي سال اول وارد مدرسه شده همه سر به سرش مي گذاشتند ولي از اونجايي كه دختر خوبي بود و زود جوش مي خورد كم كم همه باهاش دوست شدند مخصوصا آهو و گالب رو كه خود تاليا خيلي دوست داشت. چهره اش هم بد نبود موهاي خرمايي تيره داشت با چشم هاي مشكي تيله اي و لب و دهان كوچك. مدتي كه آنها سه نفري سرگرم بودند بقيه بچه ها در حال جا به جايي و هماهنگي براي تقلب شدند. با باز شدن در كالس و اومدن خانوم شفق كالس خود به خود ساكت شد. 20

21 21 طبق پيش بيني گالبتون خانوم شفق از اونجايي كه زن با تجربه اي بود از قيافه هاي بچه ها قصدشون رو فهميد و همه رو جا به جا كرد. تاليا رو بلند كرد از كنار فريده پيش آهو نشوند و گالبتون رو پيش فروزنده نشوند و باقي بچه ها رو هم متفرق كرد. گالبتون موقع امتحان دستش را دور برگه جمع كرده بود و فروزنده مدام با مداد با پهلوي او مي زد تا دستش رو برداره ولي او بي اهميت مشغول به نوشتن بود و نمي گذاشت به ورقه اش دسترسي داشته باشه. شايد كس ديگه اي بود كمي نشون مي داد ولي اصال دلش به حال فروزنده نمي سوخت. فروزنده زير لب چيزي گفت و گالبتون براش چشم غره رفت. خالصه بعد گذراندن ساعت اول كه خانوم شفق قول داد جلسه ي بعد برگه ها رو با خودش بياره گذشت و دو ساعت ديگر هم با درس هاي رياضي و شيمي به اتمام رسيد. با تعدادي از بچه ها از مدرسه خارج شدند و وسط كوچه كم كم خداحافظي كردند گوشي هاشون رو از كيف در آوردند و روشن گذاشتند. تو مدرسه خاموشش مي كردند تا زنگ آخر. داشتند در كنار هم مي رفتند كه صداي همكالسي شون عسل رو شنيدند. يوووووهو بچه ها. برگشتند ديدند عسل تو ماشين نشسته و براشون دست مي ده. آن دو لبخند زنون دست تكون دادند كه عسل گفت : عطا نگه دار بچه ها رو برسونيم. پرايد گوجه اي رنگ كنار آن دو ايست كرد. عسل شروع كرد به معرفي برادرش عطا همچنين آنها. آهو اظهار خوشبختي كرد و گالبتون فقط سري تكون داد. عطا نگاه گذري اي به آهو انداخت بعد رو به گالبتون گفت : بفرماييد در خدمت باشيم. نه ممنون خودمون مي ريم. عسل : گالبتون بيا باال تعارف چرا مي كنيد گالبتون چند صدم ثانيه نگاهي به عطا انداخت. پسر بانمكي بود كه صورت بيضي فرم با بيني اي گوشتي كه نوكش كمي رو به باال بود داشت و چشم هاي نه ريز نه درشت مورب و دهاني متناسب كه وقتي لبخند مي زد گونه هاش برجسته مي شد. عطا وقتي آنها رو معطل ديد گفت : بفرماييد. آهو حرفي نداشت نگاهي به گالبتون انداخت كه او ابرويي براش باال انداخت و رو به عسل گفت: عسل جون ما بين راه كار داريم... عطا بين حرفش گفت : ما عجله اي نداريم هر جا بريد مي رسونيمتون. عسل : بچه ها شما كه تعارفي نبوديد. آهو وقتي نگاه نا موافق گالبتون رو ديد گفت : آخه مسيرمون هم بهتون نمي خوره. عطاكه چشاش به گالبتون بود گفت : شما ديگه خيلي تعارفي هستيد. گالبتون اخم كرد جدي شد و گفت :

22 تعارف نمي كنيم... عطا خنديد و گفت : پس اسمش چيه گالبتون پنهاني مشتش را به هم فشرد. شايد كم كم داشت راضي مي شد بشينه ولي از اينكه عطا داشت چشاشو مي كند و از طرفي مدام بين حرفش مي پريد محال بود سوار ماشينش بشه. دستي براي عسل تكون داد و گفت : خداحافظ فردا مي بينمت. آهو نگاهي به عطا و عسل انداخت بعد عجله اي خداحافظي كرد و دنبال گالبتون دويد: گالب...گالب وايستا. برگشت نگاش كرد و گفت : گالب و بگم ها... آهو ريز ريز خنديد و گفت : خيلي خب دوشيزه گالبتون. گالبتون هم لبخندي زد و با هم راه افتادند. ماشين عطا وقتي از كنارشون رد مي شد براشون بوقي زد و عطا از آينه نگاه تا جايي كه ديد داشت به گالبتون نگاه كرد. مي گم ها چرا ننشتيم ما كه جايي نميريم كجا كار داريم ميرفتيم ما رو تا خونه مي رسوند ديگه. گالبتون ابرويي باال انداخت و گفت : تو نمي فهمي. آهو با تعجب نگاهش كرد و گفت : چي رو نمي فهمم اينكه زود نبايد پسرخاله شي بعدا پررو ميشن منم داشتم طاقچه باال مي انداختم. آهو كه حتي يه كلمه از حرفاي او نفهميده بود شروع كرد به هرز خنديدن. رو آب بخندي. آهو كم كم خنده شو قورت داد و گفت: آخه نمي فهمم چي مي گي. پس داري به نفهمي خودت مي خندي آهو جدي شد و گفت : حيف كه وسط راهيم وگرنه يه چوب حسابي مي خوردي. اوهو بپا چوب نخوري. نه عزيزم من چيزيم نميشه به تو دست بزنيم مي شكني. بعد با لذت سر به سر گذاشتن گالبتون خنديد. گالبتون براش چشم غره رفت و چيزي نگفت. آهو : حاال قهر نكن...نگاه منو. گالبتون برگشت نگاهش كرد كه آهو گفت : ميگم اين برنامه ي سينما كه با متين چيده بوديد چي شد سري تكون داد و گفت : تو همين هفته ميريم. ماشين گرفتند و به خونه رفتند. در رو آهو با كليدش باز كرد و با هم راه افتادند آهو دامون رو انتهاي حياط ديد كه كنار باغچه نشسته با كنجكاوي دامون رو نگاه كرد و گفت: دامون داره چي كار مي كنه گالبتون سرشو باال گرفت و به آن سوي حياط نگاه كرد. كمي به دامون دقيق شد و گفت : خب معلومه داره با گوشي صحبت ميكنه. آهو لبخند مشكوكي زد و گفت : با كي!!! 22

23 گالبتون خنديد و گفت : اون طور كه رفته كنار باغچه نشسته حتما با دوست دخترش صحبت مي كنه. واه دامون دوست دختر گرفته از كي گالبتون طوري خنديد كه انگار جوك شنيده بود. بعد مي گم ساده اي نگو نيستي معلومه كه دوست دختر داره براي پسرا كه هيچ قيد و بندي نيست. دوست دختر مثل شلوار پاشونه اگر بخوان عوضش مي كنن. آهو از حرفش خوشش نيومد و گفت: يعني همه اين طوري اند گالبتون با غرور گفت : نه همه مثال كسي كه قراره من قبولش كنم حق نداره قلبش حتي تو گذشته كاروان سرا باشه. آهو خنديد و گالبتون اخم كرد.آهو وقتي نگاهش دوباره به دامون افتاد گفت : ولي من اگه برادر داشتم خانواده م اجازه نمي داد تا به تا دوست دختر بگيره. مثال پسرا منتظر اجازه خانواده شون مي مونن نه منظورم اينه كه اگه مثال دوست دختر هم مي گرفت نمي گذاشت بابام اينا بفهمن... گالبتون كه از مدرسه خسته شده و احتياج به استراحت داشت گفت : من دارم ميرم تو هم برو هر چه قدر دوست داري درباره ي برادر نداشته ات خيالبافي كن. آهو تهديد كنان گفت : بمون بمون كتك هاتو با هم جمع مي كنم و يه دفعه جوابت رو مي دم. گالبتون مستانه خنديد و گفت : اهل اين حرفا نيستي. آهو براش شكلك در آورد و سمت خونه ي خودشون رفت. همون موقع دامون تلفنش تموم شده و سمت خونه مي رفت كه گالب رو ديد. گالبتون : سالم. سالم تو اومدي آره خيلي هم خسته ام. بابا خيلي نازنازي هستي بدبخت كسي كه مي خواد تو رو ببره. اون بدبخت يعني كيه گالبتون با عشوه مژه هاشو به هم زد و گفت : هر كي باشه مطمئن باش نازم رو مي خره. دامون به شوخي جدي شد و گفت : بچه پررو خجالت هم نمي كشه... دستش رو بلند كرد و تهديد كنان گفت : برو تا چوب نخوردي. گالبتون خنديد و گفت : جرات نداري. دامون هم خنديد و گفت : آخه تو چه قدر موشي از اين به بعد اگر دوستام پرسيدن خواهر داري مي گم نه ما يه موش داريم. ابرويي باال داد و گفت : دوستات از من چرا مي پرسن دامون اخمي كرد بعد موذيانه خنديد و گفت : آخه مثل تو فضولن. گالبتون بازوي او را نيشگون گرفت و تا دامون اومد مچش رو بگيره سمت در خونه فرار كرد. دامون خنديد و بلند گفت : 23

24 آخي كوچولو چرا در مي ري مي ترسي له بشي گالبتون جلوي در موند و براي او شكلك در آورد و گفت : تو كه جرات نداري به من دست بزني. پس همون جا بمون تا نشونت بدم. با گفتن اين حرف تا دامون پاي راستش را به نشانه دويدن جلو گذاشت مساوي شد با دويدن و فرار كردن گالبتون و خنده ي بلند دامون از ترسيدن او. حاال كيا هستند متين و ترنم و كتايون. عسل هم ديروز گفت مياد. آهو سري تكان داد و گفت : كاش تاليا هم مي گفتيم بياد. آره ولي وقتي برنامه ريزي كرديم نگفت كه مياد حتما دوست نداشت. آهو سري تكان داد و گفت : پس چرا نيومدند بيا بريم جلو تر منتظرشون بمونيم. گالبتون دست اونو گرفت و گفت : بمون بگذار زنگ بزنم ببينم كجان. شروع كرد شماره متين رو گرفتن. بالفاصله وصل شد : سالم سالم. داريم مياييم خوشگلم. من و آهو منتظريم ها سريع. اومديم رسيديم ايناها... همون موقع پرايد گوجه اي رنگ كنار پياده رو مقابل آنها ايست كرد و با ديدن چهره ي آشناي دوستانشون آهو دست تكون داد و جلو رفتند ولي گالبتون اخم هاش تو هم رفته بود. همه يكي يكي شلوغ كرده و سالم مي گفتن. عطا سرش رو سمت پنجره خم كرده و در حالي كه به گالبتون لبخند مي زد گفت : سالم عرض شد. گالبتون نگاشو از نگاه او چرخوند و يه سالم كلي. عسل : بچه ها سوار شيد ديگه. گالبتون يك تاي ابروشو داد باال و گفت : جا نيست. عطا نگاهي به پشت انداخت. كتايون و متين و ترنم پشت نسته بودن. لبخندي زد و گفت : ببخشيد ماشين ما كوچيكه و دوستاي شما زياد. دخترا كه پشت نشسته بودند خنديدند. عطا گفت : آهو خانوم مي تونه با دوستان جمع و جور بشينه شما هم كنار عسل جلو بشينيد. زود ميرسيم. آهو ابرويي باال انداخت اسم او را از كجا مي دونست حتما عسل گفته بود. يعني خودش پرسيده بود يا عسل...نفسش رو با صدا داد بيرون و سعي كرد ديگه فكر نكنه. گالبتون خواست بهش بگه كه بره جلو بشينه ولي آهو در عقب رو باز كرده و كنار بچه ها مچاله شده بود. وقتي عسل در جلو رو باز كرد و گفت : بيا عزيزم بي خيال رفت سمت ماشين. كنار عطا كه نمي خواست بنشينه كنار عسل بود. نشست و در رو به هم زد ولي در خوب بسته نشد عطا سمت در آنها خم شد و گفت : اجازه بديد. 24

25 و دستش را سمت دستگيره برد كه گالبتون بدنش رو عقب كشيد تا دستش با او برنخورد. عطا در رو باز كرد و محكم بست بعد ماشين رو روشن كرد و گفت : بريم. راه افتاده بودند كه گالبتون نتونست حرفو تو دلش نگه داره. براي خودمون مي رفتيم عسل جون. عسل : اگه عطا رو مي گي كه زحمتي نيست اونم مياد سينما. گالبتون تعجب كرد. پوزخندي زد و گفت : با اين همه دختر بعد نتونست نخنده. عطا برگشت و با لبخند به خنده ي او نگاه كرد. كتايون : سجاد هم داره مياد به خاطر همين عسل هم پيشنهاد داد پيشنهاد داد كه عطا خان بياد. با اين حرف گالبتون خنده شو قورت داد. كمي جدي شد و گفت : پس جمع رو قاطي كرديد. عطا : اگه حضورمون ناراحتتون مي كنه ما نمياييم باهاتون. گالبتون شانه اي باال انداخت و گفت : مهم نيست هر جور خودتون راحتيد. ترنم : نه اتفاقا خوش مي گذره تشريف بياريد. عطا از آينه نگاهي به ترنم انداخت و تشكر كرد. بعد مدتي ماشين رو نگه داشت به آنها گفت تا برن داخل سينما او پارك مي كنه و مياد. آهو كه تمام مدت به در چسبيده و مچاله شده بود وقتي پياده شدند نفسش رو عميقا بيرون فوت كرد كه ترنم خنديد و گفت : آهو پرس شدي نه كتايون : خوبه ما همه الغريم فروزنده باهامون مي اومد چي عسل: اتفاقا اگه فروزنده مي دونست حتما مي اومد. آهو با تعجب پرسيد : خب چرا بهش نگفتيد متين : گالبتون گفت حوصله شو نداره. گالبتون لبخند موذيانه اي زد و گفت : حقشه حتما اگه مي فهميد خودش رو مي انداخت وسط اصال حوصله ادا هاشو ندارم. با همين حرفا سمت سينما رفتند. كه ديدند سجاد دوست پسر كتايون آنجا ايستاده. همه ايستادند و با معرفي كتايون با سجاد آشنا شدند. گالبتون زياد گرم نگرفت. از نگاه خيره و هيز سجاد خوشش نيومد. سجاد نه جذابيت داشت نه خوشتيپ بود. يه پسر الغر قد بلند كه هيچ جذابيت و كشش مردانه اي نداشت. كت اسپورت تيره اي تنش داشت كه شايد تن فرد ديگري خوب مي نشست ولي اصال به او نمي آمد. با همه ي اين توصيفات كتايون دوستش داشت و متوجه نگاه هرز گرد او نسبت به گالبتون نمي شد. عاشق بود و كور. طولي نكشيد كه عطا هم رسيد با سجاد دست داد و گفت : آقا سجاد بليط ها رو گرفتي گرفتم. بعد به ساعتش نگاه كرد و گفت : به موقع اومديد بايد شروع شده باشه. بريم. 25

26 با اين حرف همه راه افتادند. از پله ها رفتند باال نگهبان با چراغ قوه جلوي در بود آنها وارد فضاي تاريك سينما شدند و صندلي هايي را در يك رديف كنار هم اشغال كردند. كتايون نشست و صندلي انتهايي را براي نشستن سجاد نگه داشت و سجاد به آرزويش نرسيد كه نزديك به گالبتون بشينه. در عوض عطا آن دست گالبتون نشست و عسل هم كنارش. طرف ديگر گالبتون آهو و بين آهو و كتايون متين و ترنم نشسته بودند. تيتراژ فيلم در حال نمايش بود كه سجاد گفت : خوراكي چي شد ترنم : به كل يادمون رفت. سجاد : مي خواهيد من برم بخرم عطا : قربون دستت برو. سجاد سري تكان داد و بلند شد. كتايون : زود بيايي ها. سجاد خنديد و باشه گفت. عطا : پاپ كرن يادت نره. سجاد باشه ي بلندي گفت و رفت. بعد چند دقيقه با دست هاي پر برگشت. بسته ي خوراكي ها رو روي پاي كتايون گذاشت تا خودش پاپ كرن ها رو به بقيه بده. دو به دو پاپ كرن ها رو تقسيم مي كرد. براي آهو گالبتون هم برد اول گالبتون نمي خواست بگيره تا آهو بگيره ولي وقتي ديد آهو حواسش پي حرف با ترنم هست دستش را جلو برد و بسته را گرفت ولي از حس برخورد دست سجاد با دستش حالش به هم خورد. مخصوصا كه فهميد برخورد دستش كامال عمدي بوده. با اخم نگاهي به سجاد انداخت كه در تاريكي چشمانش مثل چشمان گرگ برق مي انداخت. با تنفر رو گرداند. آخرين بسته را دست عطا داد و مجبورا سمت كتايون رفت خواست بقيه ي خوراكي ها رو هم تقسيم كنه كه كتايون آستينش را كشيد و گفت : بشين همه رو كه با هم نمي خوريم بمون پاپ كرن تموم شه بعد. سجاد ناچارا نشست و مشتي پاپ كرن برداشت. سر گرداند و نگاهي به گالبتون انداخت. فيلم كم كم شروع مي شد كه آهو رو به ترنم گفت : ديگه هيچي نگو تا فيلم رو ببينيم. آهو از آن دسته آدم هايي بود كه وقتي سينما ميرفت بايد محو تماشاي فيلم مي شد و تا پايان فيلم كلمه اي هم حرف نمي زد. در عوض گالبتون حواسش به شروع فيلم نبود. هنوز از برخورد دست سجاد عصبي بود. دلش نمي خواست آدم هاي گرگ صفت به او نزديك شوند. اخم هايش غليظ تر شد رو به آهو گفت : مي دونستم جمع پسرونه س دامون رو هم مي گفتم بياد. آهو حتي حرف او را نشنيد در عوض عطا كه كنارش نشسته بود شنيد و گفت : دامون كيه عسل دانه اي پاپ كرن از بسته اي دست عطا بود برداشت و جاي گالبتون جواب داد: داداششه. عطا لبخندي زد و گفت : خب دفعه هاي بعدي حتما بگيد بياد خوشحال ميشيم آشنا شيم. گالبتون در دلش گفت "مطمئن باش دفعات بعد با شما ها پا نمي شم بيام" 26

27 عطا وقتي ديد گالبتون جوابش رو نمي ده او هم به فيلم زل زد. آهو همان طور كه محو تماشا بود دستش را سمت بسته در دست گالبتون مي برد و پاپ كرن مي خورد كه گالب بسته را به سينه ي او چسباند و گفت : بگير خودت بخور. آهو بي هيچ حرفي بسته را گرفت و مشغول تماشا شد. آن وسط كتايون حوصله ي فيلم ديدن نداشت دوست داشت با سجاد حرف هاي عاشقانه رد و بدل كند كه سجاد هم حواسش جاي ديگه اي پرت بود و كتايون از دستش عصبي شد كه يكي در ميون جواي هايي مي پراند. ترنم و متين هم بين فيلم درباره ي شخصيت هاي فيلم با هم پچ پج و اظهار نظر مي كردند. گالبتون هم كم كم افكارش را بند آورد و سعي كرد به فيلم تمركز كند كه بسته اي طرفش گرفته شد. برگشت و نگاه كرد. عطا بود. بفرماييد بخوريد. يه دونه برداشت كه عطا تك خنده اي كرد و گفت : بيشتر برداريد االن عسل همه رو مي خوره. گالبتون بدون اينكه نگاش كنه دستشو تكون داد و گفت : نه ممنون. نيمه هاي فيلم پرحرفي ترنم و متين گل كرد آهو بدون اينكه چشم از فيلم برداره چندبار بهشون هشدار داد كه ساكت باشن. سجاد كه ديد بسته هاي پاپ كرن تقريبا خالي شده از جاش بلند شد و با لحن شوخ اما بي مزه اي گفت: بچه ها تا جايي كه شكم هاتون بياد جلو خوراكي هست. و با ذوق بلند شد تا خوراكي ها رو پخش كنه. گالبتون كه خيلي تيز تر از اين حرفا بود از جاش بلند شد كه عطا گفت : كجا عسل هم همان سوال را تكرار كرد. گالبتون : هيچي ميرم دستشويي زود بر مي گردم. به نگاه وا رفته ي سجاد پوزخندي زد و سمت در سالن رفت. تا آخر فيلم انگار سجاد دمغ شده بود فقط چند بار نيم نگاهي به او انداخت و گالبتون اهميتي نداد. به محض تمام شدن فيلم آهو نفس عميقي كشيد و گفت : خيلي قشنگ بود. گالبتون برو و بر نگاهش كرد و لبخند كجي زد. ترنم : من كه از فيلم خوشم نيومد. آهو : چون تو از اول تا آخر داشتي حرف مي زدي. عطا خنديد و گفت : خب حاال دعوا نكنيد. كتايون كه دستش را حين ديدن فيلم در دست سجاد گذاشته بود با بلند شدن او دستش را ول و روسري شو كمي مرتب كرد. عطا : برنامه ي ديگه اي هم داريد يا فقط سينما مي خواستيد بريد گالبتون : نه برگرديم. عطا : چشم بد گذشت بهتون. گالبتون كه اصال او را نگاه نمي كرد سري تكان داد و بي تعارف گفت : نه معمولي بود. 27

28 عطا خنديد و گفت : واقعا ببخشيد اگر حضور ما باعث شد بهتون بد بگذره. آهو بي شيله پيله گفت : نه خوش گذشت. چرا اين طوري فكر مي كنيد. عطا نيم نگاهي به او انداخت و لبخند تشكر آميزي زد. عسل : خب بريم كه دير شد. سمت در خروجي رفتند كه به راهروي تنگاتگي مي خورد و از آنجا پشت سينما در مي اومدند. تك تك پشت سر هم مي رفتند تا جا بشن و بقيه جمعيت از كنارشون رد شه. كم كم كه به جمعيت راه دادند بينشون فاصله افتاد. گالبتون كه از همه آرام تر مي رفت و از همه عقب افتاده بود داشت مي رفت كه پسري هيكلي از عمد حين گذشتن از كنارش دستش را به دست او ماليد كه گالبتون رو كفري كرد و طوري كه فقط خود پسره بشنوه گفت : هي غول بي شاخ و دم مثل آدم رد شد. پسر برگشت و ايستاد. بد نگاهش كرد. گالبتون اول كمي ترسيد. پسر خيلي هيكلي بود ولي با خيالي اينكه تو اون جمعيت هيچ كاري نمي تونه بكنه با شجاعت به او چشم غره رفت. يكي از آقايون رو به پسر كه راه رو بند آورده بود با تشر گفت : آقا اينجا جاي ايست نيست ها. دو تا پسر جوون كه از اونجا مي گذشتند با خنده گفتند : آره اينجا توقف ممنوعه راه برو يارو. پسره نگاشو گرفت و رفت. گالبتون زير لب زمزمه كرد و گفت "پررو يه چيز هم طلبش بود." سرش رو كه باال آورد ديد عطا با يه لبخند داره سمتش مياد. حوصله شو نداشت. عطا بهش رسيد كه گالبتون گفت : داريد بر مي گرديد چيزي جا گذاشتيد عطا شيطون نگاش كرد و گفت: آره يه خانوم خوشگل جا گذاشتيم نديدينش گالبتون براش چشم غره رفت و راه افتاد كه عطا خنديد و گفت : اومدم دنبالت ترسيدم بدزدنت. كسي چنين جراتي نداره. حتي من گالبتون اول با تعجب نگاش كرد بعد چشم گرداند و گفت : بچه پررو. عطا دوباره خنديد و گفت : بريم كه بچه ها منتظرن. نمي گفتيد هم داشتم ميرفتم. جلوي ماشين كه رسيدند همه منتظر بودند. عسل با ديدن آنها رو به گالبتون گفت : تو كجا جا موندي آهو : نمي دوني مگه گالبتون با ناز قدم بر مي داره عطا زير لب گفت "در ناز بودن ايشون حرفي نيست." 28

29 فقط گالبتون كه كنارش بود شنيد اخمي كرد و سمت آهو رفت. كتايون چون كلي برنامه داشت تا بعد سينما با دوست پسرش بگرده از آنها خداحافظي كرد و سجاد هم دقايق آخر داشت چشم گالبتون رو در مي آورد. وقتي رفت او يه نفس راحت كشيد. عطا : بچه ها بشينيد فكر كنم هوا داره بد ميشه. به محض باز شدن در همه سوار شدند. متين و و ترنم و آهو با رفتن كتايون راحتر پشت نشستند عسل در جلو رو باز كرد و باز از گالبتون خواست باهاش جلو بشينه. با نارضايتي نشست و راه افتادند. عطا از آينه نگاهي به پشت انداخت و گفت : بچه ها مسيراتون رو بگيد تا ببينم اول بايد كيو برسونم. بعد از ظهر پنج شنبه بعد استراحت يه هفته مدرسه رفتن آهو از خواب بلند شد و كش و قوسي به بدنش داد همان طور نشسته كمي قدش را باال داد تا تو آينه سركي بكشه. اوه موهايش باز در هم ريخته بود. رفت جلوي آينه چشمانش را ماليد تا اثر خواب آلودگي بپرد بعد نگاهي به خودش انداخت. شونه رو برداشت و آرام آرام شروع كرد به شونه زدن موهاش همان طور به خودش هم خيره شده بود. واقعا رنگ موهايش عجيب بود. پدرش مي گفت بچه كه بود تقريبا موهايش مثل بچگي هاي او قرمز بوده ولي حاال موهاي پدرش قهوه اي روشن بود چرا موهاي او نارنجي بود يعني رنگش تغيير مي كرد شانه هايش از نا اميدي فرو افتاد دست از مرتب كردن موهايش برداشت و گفت : اگه قرار بود تغيير كنه تا به حال تغيير مي كرد. آهي كشيد و براي اينكه حوصله ي موهايش را نداشت همه را باالي سرش گوجه اي بست و حتي براي اينكه جلوي موهايش در چشمش نريزه همه را جمع كرده با يه كليپس كوچك محكم نگه داشت. بعد شستن سر و صورتش به طبقه ي پايين رفت كسي خونه نبود. تنهايي صبحونه شو خورد و با همان بلوز آستين كوتاه و شلوارك بلندش رفت به حياط يك راست سمت خانه ي خاله اش رفت چون حوصله نداشت بره داخل خونه و از اونجا به اتاق گالبتون راه پيدا كنه مستقيم سمت پنجره اتاق گالبتون رفت و چون كوتاه بود پريد داخل گالبتون كه پشت به او ايستاده و آرايش مي كرد با جيغي برگشت و با ديدن او گفت : ديوونه تويي نكنه فكر كردي عاشق دلباخته ت اومده تو رو بدوزده و ببره. گالبتون ياد حرف عطا افتاد. اخمي كرد و گفت : چرا چرت مي گي در رو براي چي گذاشتيم آهو خودش را روي تخت پرت كرد خنديد و گفت : اين طوري راحت تره. چرا پنجره رو كوتاه ساختيم براي راحتي رفت و آمد ديگه. هووووي آروم تازه رو تختي رو صاف كردم. آهو بيخيال دستانش را زير سرش گره زد و گفت : خب دوباره درست كن. گالبتون براش چشم غره رفت و گفت : دمپاييت كجاس نترس داخل نياوردم پايين پنجره. صداي كشيده شدن دست روي سيم هاي گيتار اومد و زود قطع شد. آهو گفت : 29

نظر گرفتهايد. براي مثال سند Endangered Specise مطرح. انحصاري ميباشند. به superlabel در اصطلاح نام فضاي نام ميگويند. فضاي نام

نظر گرفتهايد. براي مثال سند Endangered Specise مطرح. انحصاري ميباشند. به superlabel در اصطلاح نام فضاي نام ميگويند. فضاي نام استفاده از فضاهاي نام در XML در دو فصل گذشته چگونگي تعريف الگو مجموعهاي از عناصر و ويژگيهاي تشكيل دهنده اسناد XML را ياد گرفتيد. حالا فرض كنيد كه ميخواهيد اسناد خود را با اسناد شخص ديگري تركيب نماييد.

Lebih terperinci

1 برای دانلود رمان بیشتر به نگاه دانلود مراجعه کنید رمان جدال خاکستری Parya***1368 کاربر انجمن

1 برای دانلود رمان بیشتر به نگاه دانلود مراجعه کنید رمان جدال خاکستری Parya***1368 کاربر انجمن رمان جدال خاکستری Parya***1368 کاربر انجمن نودهشتیا این کتاب درسایت نگاه دانلود آماده شده است www.negahdl.com بنام خدا www.negahdl.com 1 برای دانلود رمان بیشتر به نگاه دانلود مراجعه کنید سالم همه. ان...

Lebih terperinci

SET KEDUA. Jawab semua soalan. Baca dialog, kemudian jawab soalan-soalan

SET KEDUA. Jawab semua soalan. Baca dialog, kemudian jawab soalan-soalan SET KEDUA ا ج ب ع ن ج مي ع ا لا س ي ل ة: Jawab semua soalan الس و ا ل ا لا و ل: ا ق ر ا ا لح وا ر الا ت ي ث م ا ج ب ع ن ج مي ع ا لا س ي ل ة Baca dialog, kemudian jawab soalan-soalan ك ر يم : ه : ن ع ز

Lebih terperinci

محمدهادي بناكار خلاصه هدف مقدمه.

محمدهادي بناكار خلاصه هدف مقدمه. مديريت استراتژيك و مديريت بر مبنايي هدف محمدهادي بناكار خلاصه فهم روشني از مديريت بر مبناي هدف در ارتباط با مديريت استراتژيك در ادبيات تحقيق يافت نشده است. اين مقاله سعي دارد كه پيچدگي هاي كه مديريت بر

Lebih terperinci

پاسخ گياهان به محرك ها

پاسخ گياهان به محرك ها ف ص ل 9 پسخ گيهن به محرك ه مقدمه گيهن به علئمي كه ز محيط دريفت مي كنند پسخ مي دهند شيد ديده بشيد كه سقه به سمت آي زمين رشد ميكند. گيهن ب تيير فصل و در نتيجه تيير دم و طول روز گل مي د ه ن د ميتت سمت ته

Lebih terperinci

به نام خداوند بخشنده و مهربان

به نام خداوند بخشنده و مهربان به نام خداوند بخشنده و مهربان پديدآور: نام و عنوان نشر: مشخصات ظاهری: مشخصات شابک: نویسی: فهرست وضعیت يادداشت: موضوع: افزوده: شناسه کنگره: بندی رده دیویی: بندی رده ملی: کتابشناسی شماره / هنازور شهای چال

Lebih terperinci

Bacaan Tahlil Lengkap

Bacaan Tahlil Lengkap Bacaan Tahlil Lengkap (oleh Caraspot.com) 1. Kalimat Pembuka (bebas) 2. Khususan Al-Fatihah إلى ح ض ر ة الن بي ال م ص ط ف ى مح مد ص ل ى االله ع ل ي ه و س ل م (ا ل ف اتح ة) ثم إلى ح ض ر ة إ خ و ان ه م ن

Lebih terperinci

مت إعداد هذا امللف آليا بواسطة املكتبة الشاملة

مت إعداد هذا امللف آليا بواسطة املكتبة الشاملة http://www.shamela.ws مت إعداد هذا امللف آليا بواسطة املكتبة الشاملة ] الكتاب : الزواجر عن اقتراف الكبائر مصدر الكتاب : موقع اإلسالم http://www.al-islam.com [ الكتاب مشكول ومرقم آليا غري موافق للمطبوع

Lebih terperinci

مت إعداد هذا امللف آليا بواسطة املكتبة الشاملة

مت إعداد هذا امللف آليا بواسطة املكتبة الشاملة http://www.shamela.ws مت إعداد هذا امللف آليا بواسطة املكتبة الشاملة ] الكتاب : الزواجر عن اقتراف الكبائر مصدر الكتاب : موقع اإلسالم http://www.al-islam.com [ الكتاب مشكول ومرقم آليا غري موافق للمطبوع

Lebih terperinci

مت إعداد هذا امللف آليا بواسطة املكتبة الشاملة

مت إعداد هذا امللف آليا بواسطة املكتبة الشاملة http://www.shamela.ws مت إعداد هذا امللف آليا بواسطة املكتبة الشاملة ] الكتاب : الزواجر عن اقتراف الكبائر مصدر الكتاب : موقع اإلسالم http://www.al-islam.com [ الكتاب مشكول ومرقم آليا غري موافق للمطبوع

Lebih terperinci

مت إعداد هذا امللف آليا بواسطة املكتبة الشاملة

مت إعداد هذا امللف آليا بواسطة املكتبة الشاملة http://www.shamela.ws مت إعداد هذا امللف آليا بواسطة املكتبة الشاملة ] الكتاب : الزواجر عن اقتراف الكبائر مصدر الكتاب : موقع اإلسالم http://www.al-islam.com [ الكتاب مشكول ومرقم آليا غري موافق للمطبوع

Lebih terperinci

راهنماي ثبت درخواست تا سیس مو سسه فرهنگی قرآن و عترت

راهنماي ثبت درخواست تا سیس مو سسه فرهنگی قرآن و عترت بسمه تعالي راهنماي ثبت درخواست تا سیس مو سسه فرهنگی قرآن و عترت (ع) متقاضي محترم سلام عليكم جزوه پیش رو به منظور آشناي ی متقاضیان تا سیس مو سسه فرهنگی قرآن و عترت(ع) با نحوه ثبت نام اینترنتی تقاضاي تا

Lebih terperinci

اسالمی پژوهشکده اسناد سازمان اسناد و کتابخانه ملی برگزار کرد.

اسالمی پژوهشکده اسناد سازمان اسناد و کتابخانه ملی برگزار کرد. چکیده: از سلسله نشستهای علمی تخصصی تاریخشفاهی سه نشست تخصصی در زمستان 1394 برگزار شد. نخستین نشست با عنوان پیوند تاریخ شفاهی و مطالعات بینرشتهای را انجمن ايراني تاريخ در روز چهارشنبه مورخ 1394/10/30 با

Lebih terperinci

BAHASA ARAB (PROGRAM STUDI BAHASA)

BAHASA ARAB (PROGRAM STUDI BAHASA) BAHASA ARAB (PROGRAM STUDI BAHASA) KATA PENGANTAR Keputusan Menteri Pendidikan Nasional No. 153/U/2003, tanggal 14 Oktober 2003, tentang Ujian Akhir Nasional Tahun Pelajaran 2003/2004, antara lain menetapkan

Lebih terperinci

مقدمه...۳ محیط برنامه...۴ فرستادن پیام...۷. استفاده از chat room ها ۷... امکانات دیگر...۸ کنفرانس...۸ بازی...۹

مقدمه...۳ محیط برنامه...۴ فرستادن پیام...۷. استفاده از chat room ها ۷... امکانات دیگر...۸ کنفرانس...۸ بازی...۹ راهنمای استفاده از نرم افزار Yahoo! Messenger 7.0 تهیه شده توسط واحد قزوینیان محمد شفیعی راهنمای استفاده از نرم افزار فهرست مطالب ۱... Yahoo! Messenger 7.0 مقدمه...۳ آشنایی اولیه...۳ ورود به سیستم...۳

Lebih terperinci

ورد سورة يس و التهليل مع دعائها

ورد سورة يس و التهليل مع دعائها ورد سورة يس و التهليل مع دعائها WIRID SURAH YASIN, TAHLIL, DAN DO ANYA Bacaan pembukaan sebelum pembacaan Yasin dan Tahlil: ا ل فات ة ل ق ر ائ ة س و ر ة يس و س و رة ا ل خ ل ص م ع الت هل ي ل وث واب ها خ

Lebih terperinci

Seller Center Guide Bamilo.com

Seller Center Guide Bamilo.com ایده تجارت نوین روماک راهنمای "مرکز فروش" Seller Center Guide Bamilo.com 2015 1 فهرست مطالب ورود به سیستم مرکز فروش-------------------------------------- 3 صفحه اصلی-------------------------------------------------

Lebih terperinci

; ) ا ( alif Disebut mad thabi i (mad asli) apabila terdapat harakat fathah diikuti

; ) ا ( alif Disebut mad thabi i (mad asli) apabila terdapat harakat fathah diikuti BAB 10 HUKUM BACAAN MAD DAN WAQAF Standar Kompetensi 10. Menerapkan hukum bacaan mad dan waqaf Kompetensi Dasar 10.1. Menjelaskan hukum bacaan mad dan waqaf 10.2. Menunjukkan contoh hukum bacaan mad dan

Lebih terperinci

ك ل وا و اش ر ب وا م ن رز ق الل ه و لا ت ع ث و ا في الا ر ض م ف س د ين ل ل ه إ ن ك نت م إ ي اه ت ع ب د ون

ك ل وا و اش ر ب وا م ن رز ق الل ه و لا ت ع ث و ا في الا ر ض م ف س د ين ل ل ه إ ن ك نت م إ ي اه ت ع ب د ون Ayat AL Qur an Tentang Rezeki Al Baqarah ( 2 ) : 58 و إ ذ ق ل ن ا اد خ ل وا ه ذ ه ال ق ر ي ة ف ك ل وا م ن ه ا ح ي ث ش ي ت م ر غ دا و اد خ ل وا ال ب اب س جدا و ق ول وا ح ط ة ن غ ف ر ل ك م خ ط اي اك م و

Lebih terperinci

أ. ف ك ي و م ا ل ح د ص ب اح ا و ج ب ع ل ى ج ي ع ط ل ب م ع ه د الش ف اء م م د ي ة ل ل ب ن ي ب انت و ل ي وك ي اك ر ت ا ح ك ر اس ة ال م ف ر د ات و ال ق ل

أ. ف ك ي و م ا ل ح د ص ب اح ا و ج ب ع ل ى ج ي ع ط ل ب م ع ه د الش ف اء م م د ي ة ل ل ب ن ي ب انت و ل ي وك ي اك ر ت ا ح ك ر اس ة ال م ف ر د ات و ال ق ل أ. ال ب اب الث ال ث ن ت ائ ج ال ب ح ث ت ط ب ي ق ط ر ي ق ة ال م ح اد ث ة ف ي م ع ه د الش ف اء م ح م د ي ة ل ل ب ن ي ن ب ان ت ي و كي اك رت ا و و ت ط ب ي ق ط ر ي ق ة ال م ح اد ث ة ف ي م ع ه د الش ف اء م ح

Lebih terperinci

شبانه به توالت یا مستراح رفتن شدن برای رفتن به توالت

شبانه به توالت یا مستراح رفتن شدن برای رفتن به توالت دری/ Dari شبانه به توالت یا مستراح رفتن واقعیاتی درباره شب ادراری - شبانه بیدار شدن برای رفتن به توالت واقعیاتی درباره شب ادراری شب ادراری چیست علت های شب ادراری توصیه ها و مالحظات مفید تشخیص و شناسایی

Lebih terperinci

Telah hampir saat (kedatangan hari kiamat), dan terbelahlah bulan.

Telah hampir saat (kedatangan hari kiamat), dan terbelahlah bulan. Ayat 1 اق ت ر ب ت ال ساع ة و انش ق ال ق م ر Telah hampir saat (kedatangan hari kiamat), dan terbelahlah bulan. Ayat 2 و إ ن ي ر و ا ا ي ة ي ع ر ض وا و ي ق ول وا س ح ر مس ت م ر Dan kalau mereka (kaum musyrik

Lebih terperinci

KHOTBAH JUMAT KETUA DPR RI DI MASJID MPR/DPR/DPD-RI JAKARTA JUMAT, 19 JULI 2011

KHOTBAH JUMAT KETUA DPR RI DI MASJID MPR/DPR/DPD-RI JAKARTA JUMAT, 19 JULI 2011 KHOTBAH JUMAT KETUA DPR RI DI MASJID MPR/DPR/DPD-RI JAKARTA JUMAT, 19 JULI 2011 DEWAN PERWAKILAN RAKYAT REPUBLIK INDONESIA 2011 RAMADHAN MEMBENTUK PRIBADI YANG TAQWA Oleh Dr. H. Marzuki Alie Khotbah Jumat

Lebih terperinci

KHUTBAH GERHANA MATAHARI

KHUTBAH GERHANA MATAHARI KHUTBAH GERHANA MATAHARI Khotbah I ا ل ح م د ل له ر ب ال ع ال م ي ن ا ل ذ ي خ ل ق ا لا ن س ان خ ل ي ف ة ف ي ا لا ر ض و ال ذ ي ج ع ل ك ل ش ي ي إ ع ت ب ار ا ل ل م ت ق ي ن و ج ع ل ف ى ق ل و ب ال م س ل م ي

Lebih terperinci

Edisi: 9/25/12/1436. Bala dan Adzab

Edisi: 9/25/12/1436. Bala dan Adzab Khutbah AL-JUM'AH Edisi: 9/25/12/1436 Sebab Ditimpakannya Bala dan Adzab Khutbah Pertama: ا و م ن ب اهلل م ن ش ر و رأ ن ف س ن ع وذ ون ف ر ه غ ون س ت ه ع ي ن ون س ت ل له ن ح م ده إ ن ال ح م د. ف ل ه اد

Lebih terperinci

KHOTBAH JUMAT KETUA DPR RI DI MASJID ISTIQLAL JAKARTA JUMAT, 15 JULI 2011

KHOTBAH JUMAT KETUA DPR RI DI MASJID ISTIQLAL JAKARTA JUMAT, 15 JULI 2011 KHOTBAH JUMAT KETUA DPR RI DI MASJID ISTIQLAL JAKARTA JUMAT, 15 JULI 2011 DEWAN PERWAKILAN RAKYAT REPUBLIK INDONESIA 2011 PANDANGAN UMMAT ISLAM TERHADAP PANCASILA Oleh Dr. H. Marzuki Alie Khotbah Jumat

Lebih terperinci

Dari سیستم تعلیم تربیه ی سویدن برای افراد تازه وارد دوره ی ابتدایی و متوسطه و خانه ی سرگرمی یا خانه ی اوقات فراغت

Dari سیستم تعلیم تربیه ی سویدن برای افراد تازه وارد دوره ی ابتدایی و متوسطه و خانه ی سرگرمی یا خانه ی اوقات فراغت Dari سیستم تعلیم تربیه ی سویدن برای افراد تازه وارد برای کودکان ۷ تا ۱٥ ساله دوره ی ابتدایی و متوسطه و خانه ی سرگرمی یا خانه ی اوقات فراغت سیستم تعلیم تربیه ی سویدن دوره ی لیسه جوانان ۱۶ تا ۲۰ ساله اختیاری

Lebih terperinci

AMALAN DAN DOA MURAH REZEKI

AMALAN DAN DOA MURAH REZEKI AMALAN DAN DOA MURAH REZEKI 1) Membaca SURAH AL-WAQIAH - Sabda Rasulullah SAW: م ن قرا س ور ة الو اق ع ة ف ي كل لي لة لم ت ص ب ه فا قة Sesiapa yang membaca surah al-waqiah pada setiapa malam ia tidak akan

Lebih terperinci

مزاج محاضرفي كلية الشريعة والحقوق بالجامعة الإسلامية الحكومية الرانيري بند آتشيه

مزاج محاضرفي كلية الشريعة والحقوق بالجامعة الإسلامية الحكومية الرانيري بند آتشيه ص ر ا ل ح ز كا ة يا لكمصا ل ا لا م ة لكه ) ا أ ا د ة ا ل ص ر ا ل ز كا ة سس ي ا ق ا لكما ص ر ة ) مزاج محاري كلية الشرية والحقوق الجامة الإسلامية الحكومية الرايري د آشيه biniskandar@yahoo.com Abstrak: Artikel

Lebih terperinci

Hari Akhir dan Bekalnya

Hari Akhir dan Bekalnya Hari Akhir dan Bekalnya إ ن الح مد ل ن حم د ه و ن ست ع ين ه و ن ست غف ر ه و ن ع وذ ب ال م ن ش ر ور أ نف س ن ا و س ي ئ ات أ عم ال ن ا م ن ي هد ه ال ف ل م ض ل ل ه و م ن ي ضل ل ف ل ه اد ي ل ه أ شه د أ ن ل

Lebih terperinci

كيفي ة صلا الترا لايرح TATA CARA SHOLAT TARAWIH

كيفي ة صلا الترا لايرح TATA CARA SHOLAT TARAWIH كيفي ة صلا الترا لايرح TATA CARA SHOLAT TARAWIH DI MASJID JAMI' NURUL HIDAYAH KALIBATA Disusun Oleh PANITIA KEGIATAN RAMADHAN MASJID JAMI NURUL HIDAYAH Jl. Warung Jati Timur No. 25A Rt. 007/04 Kel. Kalibata

Lebih terperinci

dan 3 ماضي juga dapat di-tashrif (diubah) berdasarkan kata ganti, baik dalam bentuk المزيد

dan 3 ماضي juga dapat di-tashrif (diubah) berdasarkan kata ganti, baik dalam bentuk المزيد Pelajaran 2 تصريف الا فعال المزيدة ا لى الضم اي ر Perubahan Kata kerja berimbuhan berdasarkan kata ganti Perhatikan kalimat-kalimat berikut ini! 1. الس ح ر الن اس ن ي ع لم و الشياطين Setan-setan itu mengajarkan

Lebih terperinci

المضارع الماضي الا مر

المضارع الماضي الا مر Pelajaran 1 النهي dan الا مر, المضارع, الماضي Bentuk Untuk الفعل المزيد (Kata kerja Berimbuhan) Perhatikan Kalimat-kalimat berikut ini! Allah mengeluarkan manusia dari kehidupan yang االله ي خ ر ج الن

Lebih terperinci

Alhamdulillah washshalatu wassalamu 'ala rasulillah, wa ba'd Shalat Sunnat Tasbih

Alhamdulillah washshalatu wassalamu 'ala rasulillah, wa ba'd Shalat Sunnat Tasbih ijk Alhamdulillah washshalatu wassalamu 'ala rasulillah, wa ba'd Shalat Sunnat Tasbih Shalat Sunnat tasbih ialah shalat yang sebagaimana diajarkan oleh Rasulullah SAW kepada mamaknya Abbas Ibn Abdul Muthalib.

Lebih terperinci

لوﻷا ﻒﺼﻠﻟ تﺎﻇﻮﻔﺤﻤﻟا سرﺪﻟ ةرﺮﻘﻤ اﻟ داﻮﻤﻟا

لوﻷا ﻒﺼﻠﻟ تﺎﻇﻮﻔﺤﻤﻟا سرﺪﻟ ةرﺮﻘﻤ اﻟ داﻮﻤﻟا 1 المحفوظات للصف الا ول المحفوظات مقرر للصف الا ول بكلیة المعلمین الا سلامیة 23 2 المحفوظات للصف الا ول المحفوظات للصف الا ول المحفوظات مقرر للصف الا ول 2006 الطبعة المنقحة صفر 1427/ مارس بمعهد دار السلام

Lebih terperinci

ب س م االله الر ح من الر ح ي م

ب س م االله الر ح من الر ح ي م Dewan Syari ah Nasional setelah Menimbang Mengingat DEWAN SYARI AH NASIONAL FATWA DEWAN SYARI AH NASIONAL NO: 73/DSN-MUI/XI/2008 Tentang MUSYARAKAH MUTANAQISAH ب س م االله الر ح من الر ح ي م : a. bahwa

Lebih terperinci

الفعل الصحيح و المعتل Kata Kerja Sehat dan Sakit

الفعل الصحيح و المعتل Kata Kerja Sehat dan Sakit Pelajaran 3 الفعل الصحيح و المعتل Kata Kerja Sehat dan Sakit Perhatikan kalimat-kalimat berikut ini! ع ل م ا ن س ي ك و ن م ن كم م ر ض ى 1. sakit. Tuhanmu tahu bahwa sebagian kalian akan ت ب ت ي دا ا ب

Lebih terperinci

Khutbah AL-JUM'AH. Edisi:10/2/Muharrom/1437 KHUTBAH PERTAMA

Khutbah AL-JUM'AH. Edisi:10/2/Muharrom/1437 KHUTBAH PERTAMA Khutbah AL-JUM'AH Edisi:10/2/Muharrom/1437 KHUTBAH PERTAMA ب س م للا الر ح م ن الر ح يم ا ب الل م ن ش ر و ر أ ن ف س ن ون ع و ذ ف ر ه غ ون س ت ه ع ين ون س ت ل ل ه ن ح م ده إ ن ال ح م د أ ن ف ل ه اد ى ل

Lebih terperinci

ABSTRAK. Kata Kunci: Peningkatan Motivasi, dan Peningkatan Keterampilan Membaca.

ABSTRAK. Kata Kunci: Peningkatan Motivasi, dan Peningkatan Keterampilan Membaca. ABSTRAK Skripsi dengan judul Penerapan Metode PQ4R ( Preview, Question, Read, Refleck, Recite, Review) Untuk Meningkatkan Keterampilan Membaca Pada Mata Pelajaran Bahasa Indonesia Peserta Didik Kelas V

Lebih terperinci

ABSTRAK. Kata Kunci: Contextual Teaching and Learning, Audio Visual, Hasil Belajar, Aqidah Akhlak

ABSTRAK. Kata Kunci: Contextual Teaching and Learning, Audio Visual, Hasil Belajar, Aqidah Akhlak ABSTRAK Skripsi dengan judul Penerapan Model Contextual Teaching and Learning dengan Media Audio Visual untuk Meningkatkan Hasil Belajar Aqidah Akhlak Peserta Didik Kelas IV B MI WB Hidayatut Thullab Kamulan

Lebih terperinci

ABSTRAK. card sort peserta didik kelas III MIN Pucung Ngantru Tulungagung. (3) Untuk

ABSTRAK. card sort peserta didik kelas III MIN Pucung Ngantru Tulungagung. (3) Untuk ABSTRAK Skripsi dengan judul Penerapan Metode Pembelajaran Card Sort Untuk Meningkatkan Hasil Belajar Al-Qur an Hadits Peserta Didik Kelas III MIN Pucung Ngantru Tulungagung ini ditulis oleh Dewi Triana,

Lebih terperinci

ب ص ى اهو اهر خ اهر خ ى

ب ص ى اهو اهر خ اهر خ ى ب ص ى اهو اهر خ اهر خ ى إ ن اه د د ه و د د ه ص ت ػ ه ص ت غ ف ر ه ػ ذ ب اهو ي ش ر ه ر أ ف ص ا ه ي ش ئ ات أ غ اه ا ي د اهو ف ا ي ض ن ه ه ي ض و ن ف ا اد ي ه. ه أ ش د أ ن ا إ ه إ ا اهو ه خ د ا ش ر م ه ه أ

Lebih terperinci

TPA AL BAROKAH WINONGAN SURUHAN SIRNOBOYO PACITAN

TPA AL BAROKAH WINONGAN SURUHAN SIRNOBOYO PACITAN TPA AL BAROKAH WINONGAN SURUHAN SIRNOBOYO PACITAN SILABUS MATERI AKHLAK 1. Santri mampu mulia mulia akhlak mulia akhlak tercela mulia a. Dan sesungguhnya kamu benar-benar berbudi pekerti yang agung (QS

Lebih terperinci

التسهيل يف معرفة قواعد لغة التنزيل. Bab V. Al-Af'aal (Fi il-fi il) 1. Fi'il Madhi, Fi'il Mudhari' dan Fi'il Amr

التسهيل يف معرفة قواعد لغة التنزيل. Bab V. Al-Af'aal (Fi il-fi il) 1. Fi'il Madhi, Fi'il Mudhari' dan Fi'il Amr Bab V Al-Af'aal (Fi il-fi il) 1. Fi'il Madhi, Fi'il Mudhari' dan Fi'il Amr ا ل ف ع ل ال م اض ي : م ا د ل ع ل ى ح د وث ف ع ل ف ي ز م ان ال م ا ضي. م ث ل : خ ل ق خ ر ج أ م ر أ ك ل ت ص ر ي ف الف ع ل ال م

Lebih terperinci

Dinamakan bacaan izhar halqi apabila terdapat nun sukun ( ن ) atau tanwin (

Dinamakan bacaan izhar halqi apabila terdapat nun sukun ( ن ) atau tanwin ( BAB 9 HUKUM BACAAN NUN MATI, TANWIN DAN MIM MATI STANDAR KOMPETENSI 9. Menerapkan hukum bacaan nun mati/tanwin dan mim mati 9.1. 9.2. 9.3. KOMPETENSI DASAR Menjelaskan hukum bacaan nun mati/tanwin dan

Lebih terperinci

ISLAM dan DEMOKRASI (1)

ISLAM dan DEMOKRASI (1) ISLAM dan DEMOKRASI (1) Islam hadir dengan membawa prinsip-prinsip yang umum. Oleh karena itu, adalah tugas umatnya untuk memformulasikan program tersebut melalui interaksi antara prinsip-prinsip Islam

Lebih terperinci

HADITS TENTANG RASUL ALLAH

HADITS TENTANG RASUL ALLAH HADITS TENTANG RASUL ALLAH 1. KEWAJIBAN BERIMAN KEPADA RASULALLAH ح د ث ي ن ي ون س ب ن ع ب ي د ا ل ع ل ى أ خ ب ر ن اب ن و ه ب ق ال : و أ خ ب ر ي ن ع م ر و أ ن أ ب ي ون س ح د ث ه ع ن أ ي ب ه ر ي ر ة ع ن

Lebih terperinci

40 Hadis dari kata-kata yang gharib atau mubham

40 Hadis dari kata-kata yang gharib atau mubham TUGAS MATA KULIAH STUDI SOFTWARE HADIS Dosen Pengampu: Dr. Muhammad Alfatih Suryadilaga, S. Ag., M. Ag. Oleh: Dian Aulia Nengrum (15551020) 40 Hadis dari kata-kata yang gharib atau mubham 1. ح د ث ن ا

Lebih terperinci

KANDUNGAN. 1. Zikir Selepas Solat Zikir di Waktu Pagi Zikir di Waktu Petang 25-38

KANDUNGAN. 1. Zikir Selepas Solat Zikir di Waktu Pagi Zikir di Waktu Petang 25-38 KANDUNGAN 1. Zikir Selepas Solat 3-9 2. Zikir di Waktu Pagi 10-24 3. Zikir di Waktu Petang 25-38 1 PANDUAN 1. Zikir ini disusun untuk dibaca setiap kali selepas solat fardhu, waktu pagi dan waktu petang.

Lebih terperinci

WAJIBNYA MEMUSUHI YAHUDI DAN NASRANI SERTA KAUM KUFFAR LAINNYA

WAJIBNYA MEMUSUHI YAHUDI DAN NASRANI SERTA KAUM KUFFAR LAINNYA ŠbÐØÛa@åß@áç Ëë@ôŠb äûaë@ ìèîûa@ñëa Ç@lìuë WAJIBNYA MEMUSUHI YAHUDI DAN NASRANI SERTA KAUM KUFFAR LAINNYA Œbi@æi@ a jè æi@ î ÉÜa jè@ ï Üa Syaikh Abdul Aziz bin Abdillah bin Bazz Kitabullah, as-sunnah dan

Lebih terperinci

Kiat Memperlakukan Buah Hati

Kiat Memperlakukan Buah Hati Kiat Memperlakukan Buah Hati كيف تربي أولاد ك? ] إندونيسي Indonesian [ Indonesia Ayip Syafruddin Abu al Faruq Editor : Eko Haryanto Abu Ziyad 2009 1430 كيف تربي أولاد ك?» باللغة الا ندونيسية «تا ليف: آيب

Lebih terperinci

مجدد پناهندگان با مساعدت دولتی در کانادا گزارش معلوماتی

مجدد پناهندگان با مساعدت دولتی در کانادا گزارش معلوماتی اسکان مجدد پناهندگان با مساعدت دولتی در کانادا گزارش معلوماتی مند هستید درخواستی شما برای بررسی ابتدایی نزد مقامات شما به اسکان مجدد در کانادا عالقه کانادایی رسیده است. اکنون شاید که شما عالقمند دانستن

Lebih terperinci

Hadis tentang Bahaya zikir Jahr dan zikir koor Dihimpun oleh : M. Danusiri

Hadis tentang Bahaya zikir Jahr dan zikir koor Dihimpun oleh : M. Danusiri Hadis tentang Bahaya zikir Jahr dan zikir koor Dihimpun oleh : M. Danusiri أ خ ب ر ن ا ال ح ك م ب ن ال مب ار ك أ خ ب ر ن ا ع م رو ب ن ي ح ي ى ق ا ل س مع ت أ بي يح د ث ع ن أ بيه ق ا ل كن ا ن ج لس ع ل ى

Lebih terperinci

PAMERAN DAN FESTIVAL KALIGRAFI ISLAM ASEAN 2017 SEKOLAH KALIGRAFI AL-QUR AN (SAKAL) DENANYAR, JOMBANG, JAWA TIMUR, INDONESIA. 14 s/d 17 September 2017

PAMERAN DAN FESTIVAL KALIGRAFI ISLAM ASEAN 2017 SEKOLAH KALIGRAFI AL-QUR AN (SAKAL) DENANYAR, JOMBANG, JAWA TIMUR, INDONESIA. 14 s/d 17 September 2017 PAMERAN DAN FESTIVAL KALIGRAFI ISLAM ASEAN 2017 SEKOLAH KALIGRAFI AL-QUR AN (SAKAL) DENANYAR, JOMBANG, JAWA TIMUR, INDONESIA 14 s/d 17 September 2017 LOMBA KALIGRAFI NASIONAL ATAS NAMA Dr. ABDULLAH ABDU

Lebih terperinci

RAMADHAN MENUJU TATTAQUN. Oleh : Roni Djamaloeddin

RAMADHAN MENUJU TATTAQUN. Oleh : Roni Djamaloeddin RAMADHAN MENUJU TATTAQUN Oleh : Roni Djamaloeddin و كم ل ف ي و ال فخ ر ا ل م د لل ال ذ ى ش ه ر ر م ض ان و ل س ا ئ ر الش ه ور س ي د ا. ر كات و ا ل ي ر ات م و ر د ا. و ا ن ز ل ف ي و ال ق ر آن م و ع ظ ة و

Lebih terperinci

RUQYAH SYAR'IYAH DENGAN AYATUL IHYA, AYAT PELAPANG DADA, DAN AYATUS SAKINAH (KEDAMAIAN)

RUQYAH SYAR'IYAH DENGAN AYATUL IHYA, AYAT PELAPANG DADA, DAN AYATUS SAKINAH (KEDAMAIAN) RUQYAH SYAR'IYAH DENGAN AYATUL IHYA, AYAT PELAPANG DADA, DAN AYATUS SAKINAH (KEDAMAIAN) Alhamdulillah, shalawat dan salam senantiasa tercurahkan kepada Baginda Rasulullah Muhammad sahabatnya.. keluarga

Lebih terperinci

Mensyukuri Nikmat. Karya: Dr. Amin bin Abdullah asy-syaqawi. Terjemah : Muzaffar Sahidu Editor : Eko Haryanto Abu Ziyad

Mensyukuri Nikmat. Karya: Dr. Amin bin Abdullah asy-syaqawi. Terjemah : Muzaffar Sahidu Editor : Eko Haryanto Abu Ziyad Mensyukuri Nikmat شكر جگعم [ Indonesia Indonesian ند نيn ] Karya: Dr. Amin bin Abdullah asy-syaqawi Terjemah : Muzaffar Sahidu Editor : Eko Haryanto Abu Ziyad 2010-1431 شكر جگعم» باللغة لا ند نيسية «تا

Lebih terperinci

ا ل م ل خ ص ال ك ل م ات ال ري ي س ي ة : نم وذ ج

ا ل م ل خ ص ال ك ل م ات ال ري ي س ي ة : نم وذ ج ABSTRAK Skripsi dengan judul penerapan model kooperatif tipe mind mapping sejarah kebudayaan Islam (SKI) pada peserta didik kelas 3 B di MIN Tunggangri Kalidawir Tulungagung ini ditulis oleh Riska Nur

Lebih terperinci

Hukum Penyihir, Peramal dan yang Semisal Mereka Serta Hukum Mempercayai Mereka

Hukum Penyihir, Peramal dan yang Semisal Mereka Serta Hukum Mempercayai Mereka Hukum Penyihir, Peramal dan yang Semisal Mereka Serta Hukum Mempercayai Mereka حكم السحرة والعرافين ونحوهم وتصديقهم ] إندونيسي Indonesian [ Indonesia Penyusun : Syaikh Abdul Aziz bin Abdullah Bin Baz Terjemah

Lebih terperinci

BAB V PRINSIP PENGOBATAN

BAB V PRINSIP PENGOBATAN BAB V PRINSIP PENGOBATAN A. Ayat-ayat al-qur`an 1. QS. An-Nahl [16]: 69 س ر ل ر بر ذ ل ر ا ي ر م رن ب ط و ن ر ا ش ر ا خ م ت ل ر أ ل و انر ف ير ش ر ا ل لنمراس إ من ث م ك ل ي م ن ك ل الثمم ر ا ف اس رل ي

Lebih terperinci

ناﺮﻳا رﻮﺸﻛ رد تاﺮﺑﺎﺨﻣ لﻮﺤﺗ ﺮﻴﺳ و ﻪﭽﺨﻳرﺎﺗ

ناﺮﻳا رﻮﺸﻛ رد تاﺮﺑﺎﺨﻣ لﻮﺤﺗ ﺮﻴﺳ و ﻪﭽﺨﻳرﺎﺗ تاريخچه و سير تحول مخابرات در كشور ايران (1391 1236 ) سال 1236 نصب اولين خط تلگراف در ايران بين تهران و چمن سلطانيه (اردوگاه تابستاني ناصر الدين شاه در نزديكي زنجان ( سال 1238 اتصال خط تلگراف ايران به

Lebih terperinci

ISLAM DIN AL-FITRI. INDIKATOR: 1. Mendeskripsikan Islam sebagai agama yang fitri

ISLAM DIN AL-FITRI. INDIKATOR: 1. Mendeskripsikan Islam sebagai agama yang fitri KOMPETENSI DASAR: 1. Menganalisis agama Islam sebagai agama yang fitri 2. Mengidentifikasi ciri-ciri yang menjadi karakterstik agama Islam sebagai agama yang fitri INDIKATOR: 1. Mendeskripsikan Islam sebagai

Lebih terperinci

Ayat tentang Da wah dan Tarbiyah

Ayat tentang Da wah dan Tarbiyah DA WAH dan TARBIYAH نن Ayat tentang Da wah dan Tarbiyah Ayat tentang da wah لشش مم م شش كر ككي نن نن كم نن ا ننن نن كو نتن مم لا ن كب ن نك نن و نن لى نن ر ك... نن وا شد شد مع مع كإ كإ نن dan serulah mereka

Lebih terperinci

JABATAN PELAJARAN TERENGGANU SUMATIF 2 SIJIL PELAJARAN MALAYSIA 2013 PENDIDIKAN ISLAM

JABATAN PELAJARAN TERENGGANU SUMATIF 2 SIJIL PELAJARAN MALAYSIA 2013 PENDIDIKAN ISLAM SULIT 1223/2 1223/2 Pendidikan Islam Kertas 2 Mei 2013 1 ²/3 jam JABATAN PELAJARAN TERENGGANU ---------------------------------------------------------- SUMATIF 2 SIJIL PELAJARAN MALAYSIA 2013 PENDIDIKAN

Lebih terperinci

Khutbah Gerhana Matahari

Khutbah Gerhana Matahari Khutbah Pertama Khutbah Gerhana Matahari السالم عليكم ورحمة هللا ر هللا الع ظ ي م الذي ال اله ا الا ه ( 9 كالي ) ي وم و ا ت و ب ا ل ي ه و الح ي الق ا س ت غ ف ر ض و ج ع ل الظ ل م ات و الن و ر م ال ح م د

Lebih terperinci

Ridha Istri Selingkuh

Ridha Istri Selingkuh Khutbah Jumat Ridha Istri Selingkuh Khutbah Jumat di Masjid Jami Al-Adha Pesantren Darush Sholihin Page 1 Jumat Wage, 21 Safar 1439 H (10 November 2017) Khutbah Pertama ه كل ر ه عل د ين ن الح ق ل يظ ه

Lebih terperinci

Ferhenga. Koma Kurdîya Kurmancî. Elî PAKSÊRÊŞT(Makûyî),Haşim MEHMÛDÎ, Şehnaz OMERZADE, Nasir ECEMÎ,Mohsin QULÎZADE,Kejal PADAŞ,Efsûn YÛSIFÎ

Ferhenga. Koma Kurdîya Kurmancî. Elî PAKSÊRÊŞT(Makûyî),Haşim MEHMÛDÎ, Şehnaz OMERZADE, Nasir ECEMÎ,Mohsin QULÎZADE,Kejal PADAŞ,Efsûn YÛSIFÎ Ferhenga Kurdî ( Kurmancî ) - Farsî Koma Kurdîya Kurmancî Elî PAKSÊRÊŞT(Makûyî),Haşim MEHMÛDÎ, Şehnaz OMERZADE, Nasir ECEMÎ,Mohsin QULÎZADE,Kejal PADAŞ,Efsûn YÛSIFÎ Kurmancî / 1 1 Koma Kurdîya Kurmancî

Lebih terperinci

- لخ بي ر ر ب ه م م ن- ي و م ذ ذ.9 و ا ن ه لش د ي د د - ل م و ري ت قد ح ا.A ا لمغ ي رت ص ب ح ا ف -و ا ن ه و ا ن ه لا- ا ذاب ع ث ر

- لخ بي ر ر ب ه م م ن- ي و م ذ ذ.9 و ا ن ه لش د ي د د - ل م و ري ت قد ح ا.A ا لمغ ي رت ص ب ح ا ف -و ا ن ه و ا ن ه لا- ا ذاب ع ث ر TEST FORMATIF I Semester 2 Mata Pelajaran : PENDIDKAN AGAMA ISLAM Kelas : VII ( Tujuh ) Waktu : 45 Menit AL ADIYAT DAN ILMU TAJWID ي و م ذ ذ.9 هم م- ب لخ بي ر- - لخ بي ر ر ب ه م م ن- Pilihlah salah satu

Lebih terperinci

أذكار الصباح والمساء

أذكار الصباح والمساء أعوذ باالله من الشيطان الرجيم أذكار الصباح والمساء ZIKIR DI WAKTU PAGI DAN SORE [االله لا إ ل ه إ لا ه و ا لح ي ا ل ق يو م لا ت ا خ ذ ه سن ة ولا ن و م ل ه ما في ال س ما وا ت و ما في الا ر ض من ذا ا ل ذي

Lebih terperinci

Rasulullah menjawab engkau bersedekah dengan roti bakar lebih aku cintai dari engkau sholat sunnah 200 raka at.

Rasulullah menjawab engkau bersedekah dengan roti bakar lebih aku cintai dari engkau sholat sunnah 200 raka at. Hadis tentang Pentingnya Bekerja حد ثن ي أب ي رح مه اهلل تعالى حد ثنا م حم د ب ن جناح أب و حف ص حد ثنا عل ي ب ن أن س ب ه بة إ س حاق عن أب ي م عاو ية عن سع ي د ب ن أب ي عر و و ل ي الل ه ت عالى ع نه قا ل

Lebih terperinci

1223/2 SULIT BAHAGIAN PENDIDIKAN ISLAM KEMENTERIAN PENDIDIKAN MALAYSIA PENDIDIKAN ISLAM SET 3 KERTAS 2 SATU JAM EMPAT PULUH MINIT

1223/2 SULIT BAHAGIAN PENDIDIKAN ISLAM KEMENTERIAN PENDIDIKAN MALAYSIA PENDIDIKAN ISLAM SET 3 KERTAS 2 SATU JAM EMPAT PULUH MINIT 1223/2 Pendidikan Islam Kertas 2 SET 3 2015 1 jam BAHAGIAN PENDIDIKAN ISLAM KEMENTERIAN PENDIDIKAN MALAYSIA ================================== SIJIL PELAJARAN MALAYSIA 2015 PENDIDIKAN ISLAM SET 3 KERTAS

Lebih terperinci

ف ان ت ه وا و ات ق وا الل ه ا ن الل ه ش د يد ال ع ق اب

ف ان ت ه وا و ات ق وا الل ه ا ن الل ه ش د يد ال ع ق اب 7 Aliran yang menolak sunah/hadis rasul Komisi Fatwa Majelis Ulama Indonesia dalam sidangnya di Jakarta pada Tanggal 16 Ramadhan 1403 H. bertepatan dengan tanggal 27 Juni 1983 M., setelah : Memperhatikan

Lebih terperinci

اسکان مجدد پناهندگان با گزارش معلومات

اسکان مجدد پناهندگان با گزارش معلومات اسکان مجدد پناهندگان با حمایت مالی خصوصی ر کانادا ی د گزارش معلومات مند هستید و درخواستی شما توسط مقامات کانادایی تحت شما به اسکان مجدد در کانادا عالقه بررسی ابتدایی قرار گرفته است. اکنون شاید که شما عالقمند

Lebih terperinci

MATERI UJIAN KOMPREHENSIF: KOMPETENSI KHUSUS. Meliputi ujian tentang ayat dan hadis yang berkaitan dengan bimbingan dan konseling

MATERI UJIAN KOMPREHENSIF: KOMPETENSI KHUSUS. Meliputi ujian tentang ayat dan hadis yang berkaitan dengan bimbingan dan konseling MATERI UJIAN KOMPREHENSIF: KOMPETENSI KHUSUS Meliputi ujian tentang ayat dan hadis yang berkaitan dengan bimbingan dan konseling Ayat dan Hadis Tentang Bimbingan Dan Konseling Kelompok Mata Kuliah Fakultas

Lebih terperinci

KHOTBAH JUMAT KETUA DPR RI DI MASJID ISTIQLAL JAKARTA JUMAT, 20 JANUARI 2012

KHOTBAH JUMAT KETUA DPR RI DI MASJID ISTIQLAL JAKARTA JUMAT, 20 JANUARI 2012 KHOTBAH JUMAT KETUA DPR RI DI MASJID ISTIQLAL JAKARTA JUMAT, 20 JANUARI 2012 DEWAN PERWAKILAN RAKYAT REPUBLIK INDONESIA 2012 EGOISME KELOMPOK MEMICU KEKERASAN DAN KERUSUHAN SOSIAL Oleh Dr. H. Marzuki Alie

Lebih terperinci

تولید سختافزارهای پیشرفته و توسعه اشتغال تاسیس گردید. تاسیسات تولیدی صنایع با مساحت 42,500

تولید سختافزارهای پیشرفته و توسعه اشتغال تاسیس گردید. تاسیسات تولیدی صنایع با مساحت 42,500 شرکت ماشینهای اداری ایران )سهامی خاص( گروه مادیران از سال 1343 فعالیت خود را آغاز کرده و اکنون با حدود نیم قرن تجربه مفید و مستمر در زمینه عرضه بهترین ماشینهای اداری و انفورماتیک در کشور نماینده رسمی و

Lebih terperinci

Bacaan Ruqyah Syar'iyyah

Bacaan Ruqyah Syar'iyyah Bacaan Ruqyah Syar'iyyah Menurut ajaran yang dicontohkan oleh Sheikh Abdurrouf Ben Halima, adalah sebagai berikut: 1. Membaca Surat Al fatiha 11x 2. Membaca Ayat Kursi 11x 3. Membaca Surat Al Ikhlas 11x

Lebih terperinci

م ن ن ي اا ي ه ا ياا يها ريض ا م طع ام ط ن ا ا ه د ى م قب ل ك م و ا الذ ين ال ذي م لك م لع ع لى م س ك ين ك ك كن ت م ف ل ي ص م ه بك م ب كم ع لى س ل لن

م ن ن ي اا ي ه ا ياا يها ريض ا م طع ام ط ن ا ا ه د ى م قب ل ك م و ا الذ ين ال ذي م لك م لع ع لى م س ك ين ك ك كن ت م ف ل ي ص م ه بك م ب كم ع لى س ل لن TUNTUNAN PUASA RAMADHAN Homaidi Hamid, S.Ag.,., M.Ag. Dosen Prodi Muamalat FAI-UMY Anggota Divisi Fatwa dan Pengembangan Tuntunan MTT PPM م ن ن ي اا ي ه ا ياا يها ريض ا م طع ام ط ن ا ا ه د ى م قب ل ك م

Lebih terperinci

اعوذبا اهلل من الشيطان الرجيم.

اعوذبا اهلل من الشيطان الرجيم. MEWARISI JASA PAHLAWAN Oleh : Roni Djamaloeddin ا ل ح م د هلل ال ذ ى ا ر س ل ر س و ل و ب ا ل ه د ى و د ي ن ال ح ق ل ي ظ ه ر ه ع ل ى الد ي ن ك ل و. ا ش ه د ا ن ال ا ل و ا ال اهلل و ح د ه ال ش ر يك ل و.

Lebih terperinci

Oleh: Ust. Arfiansyah Harahap, Lc. M.Pd.I (Bidang Pendidikan dan Pesantren, PW IKADI DIY) Khutbah Pertama:

Oleh: Ust. Arfiansyah Harahap, Lc. M.Pd.I (Bidang Pendidikan dan Pesantren, PW IKADI DIY) Khutbah Pertama: Seri Khutbah Jum at Ikatan Da i Indonesia (IKADI) Wilayah DIY Edisi 3, Jum at 15 Januari 2016 MENUJU TOTALITAS PERUBAHAN Oleh: Ust Arfiansyah Harahap, Lc MPdI (Bidang Pendidikan dan Pesantren, PW IKADI

Lebih terperinci

PEDOMAN HIDUP ISLAMI WARGA MUHAMMADIYAH

PEDOMAN HIDUP ISLAMI WARGA MUHAMMADIYAH PEDOMAN HIDUP ISLAMI WARGA MUHAMMADIYAH Capaian Pembelajaran MENELAAH makna dan kandungan PHIWM, MENDORONG pembentukan kepribadian MENERAPKAN dalam kehidupan sehari-hari Diskripsi MK Membentuk kepribadian

Lebih terperinci

RANGKUMAN MATERI HURUF HIJAIYAH. BACAAN ALIF LAM ( lam Ta rif )

RANGKUMAN MATERI HURUF HIJAIYAH. BACAAN ALIF LAM ( lam Ta rif ) HURUF HIJAIYAH ا ب ت ث ر ذ د ج ح خ ز س ش ص ض ط ظ و ه ي ن م ل غ ف ق ك ع. HURUF SYAMSIAH HURUF QAMARIYAH ا ب غ ح ج ك و خ ف ع ق ي م ه ط ث ص ر ت ض ذ ن د س ظ ز ش ل BACAAN ALIF LAM ( lam Ta rif ) ALIF LAM SYAMSIAH

Lebih terperinci

HADITS TENTANG RASUL ALLAH

HADITS TENTANG RASUL ALLAH HADITS TENTANG RASUL ALLAH 1. KEWAJIBAN BERIMAN KEPADA RASULALLAH ح دث ني ي ون س ب ن ع ب د الا ع ل ى أ خ ب ر اب ن و ه ب ق ال : و أ خ ب ر ني ع م ر و أ ن أ اب ي ون س ح دث ه ع ن أ بي ه ر ي ر ة ع ن ر س ول

Lebih terperinci

MENELADANI ETOS KERJA RASULULLAH SAW. Tafsir Surat Al Ahzab: 21

MENELADANI ETOS KERJA RASULULLAH SAW. Tafsir Surat Al Ahzab: 21 MENELADANI ETOS KERJA RASULULLAH SAW. Tafsir Surat Al Ahzab: 21 للا ح س ن ة أ سو ة ر س ول ف ي ل ك م ك ان ل ق د ي رج و ك ان ل م ن للا ا ل خ ر و الي وم و ذ ك ر للا )األحزاب: 21 ( ك ث ير ا Sesungguhnya telah

Lebih terperinci

PB 8 (XII) IMAN KEPADA QADLA DAN QADAR

PB 8 (XII) IMAN KEPADA QADLA DAN QADAR PB 8 (XII) IMAN KEPADA QADLA DAN QADAR I Standar Kompetensi Meningkatkan keimanan kepada Qadha dan Qadar II Kompetensi Dasar 1 Menjelaskan tanda-tanda keimanan kepada qadha dan qadar 2 Menerapkan hikmah

Lebih terperinci

MEMPROSPEK MASA DEPAN

MEMPROSPEK MASA DEPAN MEMPROSPEK MASA DEPAN Oleh : Roni Djamaloeddin إ ن ا ل م د ل ل ن م د ه و ن س ت ع ي ن و و ن س ت غ ف ر ه و ن ع وذ ب هلل م ن ش ر و ر أ ن ف س ن ا و م ن س ي ئ ات أ ع م ال ن ا م ن ي ه د ه هللا ف ال م ض ل ل و

Lebih terperinci

KOMPETENSI DASAR: INDIKATOR:

KOMPETENSI DASAR: INDIKATOR: TRILOGI - AQIDAH KOMPETENSI DASAR: Menganalisis trilogi ajaran Islam dan kedudukan aqidah dalam agama Islam Menganalisis unsur-unsur dan fungsi aqidah bagi kehidupan manusia (umat Islam) INDIKATOR: Mendeskripsikan

Lebih terperinci

Bab I Pendahuluan. 1. Latar Belakang

Bab I Pendahuluan. 1. Latar Belakang Bab I Pendahuluan 1. Latar Belakang Kematian adalah suatu peristiwa yang pasti terjadi dalam kehidupan umat manusia, karena manusia dituntut untuk hidup bermasyarakat, maka tanggung jawab pelaksanaan segala

Lebih terperinci

ب س م االله الر ح من الر ح ي م

ب س م االله الر ح من الر ح ي م FATWA DEWAN SYARI AH NASIONAL Nomor: 31/DSN-MUI/VI/2002 Tentang PENGALIHAN UTANG ب س م االله الر ح من الر ح ي م Dewan Syari ah Nasional, setelah Menimbang : a. bahwa salah satu bentuk jasa pelayanan keuangan

Lebih terperinci

میشود. 1 Passive. 3 Service Level Agreement(SLA)

میشود. 1 Passive. 3 Service Level Agreement(SLA) بسمه تعالی مصوبات کمیسیون تنظیم مقررات ارتباطات مصوبه شماره 3 جلسهشماره 230 مورخ 1394/12/9 کمیسیون تنظیم مقررات ارتباطات در جلسه شماره 230 مورخ 1394/12/9 به منظور اجرایی شدن ماده 2 الحاقیه موافقتنامه پروانه

Lebih terperinci

شکر چیست انواع شکر را بشناسید ... در ابتدا به نظر می رسد که یک باره معلومات بسیاری ارائه شده است اما راهنما در دسترس شما قرار دارد و ساده تر می شود.

شکر چیست انواع شکر را بشناسید ... در ابتدا به نظر می رسد که یک باره معلومات بسیاری ارائه شده است اما راهنما در دسترس شما قرار دارد و ساده تر می شود. شکر نوع 1 و نوع 2 تحت درمان با انسولین شکر چیست شکر یا مرض قند یک بیماری است که بدن توانایی کنترول شکر خون را از دست می دهد. دالیل بسیار زیادی وجود دارند که فرد به شکر مبتال می شود و یک بیماری است که هر

Lebih terperinci

1223/2 SULIT BAHAGIAN PENDIDIKAN ISLAM KEMENTERIAN PENDIDIKAN MALAYSIA PENDIDIKAN ISLAM SET 5 KERTAS 2 SATU JAM EMPAT PULUH MINIT

1223/2 SULIT BAHAGIAN PENDIDIKAN ISLAM KEMENTERIAN PENDIDIKAN MALAYSIA PENDIDIKAN ISLAM SET 5 KERTAS 2 SATU JAM EMPAT PULUH MINIT 1223/2 Pendidikan Islam Kertas 2 SET 5 2015 1 jam BAHAGIAN PENDIDIKAN ISLAM KEMENTERIAN PENDIDIKAN MALAYSIA ================================== SIJIL PELAJARAN MALAYSIA 2015 PENDIDIKAN ISLAM SET 5 KERTAS

Lebih terperinci

ﷲا و ﷲاﻻ ا ﻟﻪ إ ﻵ و ﷲ ﺪ ﻤ ﻟﺤا و ﷲا نﺎ ﺤ ﺒ ﺳ

ﷲا و ﷲاﻻ ا ﻟﻪ إ ﻵ و ﷲ ﺪ ﻤ ﻟﺤا و ﷲا نﺎ ﺤ ﺒ ﺳ DOA THAWAF مد حل س ب ح ن لله ل ل رب ل ح ة ل لس لص ل ليه ع بك Doa Thawaf Pertama للله لله لله ل إهل م ة بلله ل لعظ ي. إل ع ق م ىلع م. س ل ف ء لل هم رس ل لله من بك إ بع ت دك لس ن ص ب ت م د ص ل ع ف ل ع ي

Lebih terperinci

AL-WALA` DAN AL-BARA`

AL-WALA` DAN AL-BARA` AL-WALA` DAN AL-BARA` [ Indonesia ] Penyusun : Dr. Khalid bin Abdurrahman al-jeresy Terjemah : Muh. Iqbal Ahmad Gazali Editor: Eko Haryanto Abu Ziyad 2009-1430 : : : 2009 1430 2 AL-WALA` DAN AL-BARA` (Sikap

Lebih terperinci

KEHARAMAN SUTERA DAN EMAS BAGI LAKI-LAKI

KEHARAMAN SUTERA DAN EMAS BAGI LAKI-LAKI KEHARAMAN SUTERA DAN EMAS BAGI LAKI-LAKI رمحو هللا IMAM AN-NAWAWI Publication : 1439 H_2017 M KEHARAMAN SUTERA DAN EMAS BAGI LAKI-LAKI Disalin dari Riyadhush Shalihin karya Iman an-nawawi, Kitab Pakaian

Lebih terperinci

ايمني و بهداشت محيط كار

ايمني و بهداشت محيط كار ايمني و بهداشت محيط كار دكتر بهروز عشقي ماليري عضو هبئت علمي دانشگاه بوعلي سينا بسم اهلل الرحمن الرحيم طي دهه هاي اخير تحقق اهداف سازمان ها در حوزه رقابت پذيري كشورهاي صنعتي پررداختن بره موضوعات ايمني

Lebih terperinci

SMP NEGERI 2 PASURUAN TAHUN 2015

SMP NEGERI 2 PASURUAN TAHUN 2015 HUKUM BACAAN MATERI KELAS VII Analisis Tabel Rumus Tajwid Pendidikan Agama Islam Dibuat untuk memenuhi salah satu tugas mata pelajaran Pendidikan Agama Islam Kelas VIII Semester Genap Tahun Ajaran 2014

Lebih terperinci

ABSTRAK. Kata Kunci : Model Cooperatife Learning tipe Talkng Stick, Hasil Belajar Aqidah Akhlak

ABSTRAK. Kata Kunci : Model Cooperatife Learning tipe Talkng Stick, Hasil Belajar Aqidah Akhlak ABSTRAK Melinda Ellen Febriani: Penerapan Model Cooperatife Learning tipe Talking Stick Dalam Meningkatkan Hasil Belajar Aqidah Akhlak Peserta Didik Kelas IV SDI Miftahul Huda Plosokandang Tulungagung.

Lebih terperinci

PRINSIP-PRINSIP SUNNAH. Imam Ahmad bin Muhammad bin Hanbal Imam Ahlus Sunnah Wal Jama ah ( H)

PRINSIP-PRINSIP SUNNAH. Imam Ahmad bin Muhammad bin Hanbal Imam Ahlus Sunnah Wal Jama ah ( H) أ ص و ل ال سن ة PRINSIP-PRINSIP SUNNAH Imam Ahmad bin Muhammad bin Hanbal Imam Ahlus Sunnah Wal Jama ah (164-241 H) 2 ق ال الا م ام أح مد ب ن م ح مد ب ن ح ن ب ل : Imam Ahmad bin Muhammad bin Hanbal rahimahullaah

Lebih terperinci

MEMINUM DARI SUMBER SURAT QAF *

MEMINUM DARI SUMBER SURAT QAF * MEMINUM DARI SUMBER SURAT QAF * إ ن ال ح م د ل ن ح م ده ون ست عينه ون ست غ فره ونع وذ با ل م ن شر و ر أنف سنا و س يئا ت أ ع ما لنا م ن ي ه د ه ا ل ف ل م ض ل له وم ن ي ض ل ل ف ل ها د ي له أ ش ه د أ ن ل

Lebih terperinci